نگاهی به نمایشنامه ی "چه کسی از ویرجینیا وولف" می ترسد؟
"جورج"، استاد تاریخ و همسرش "مارتا" دختر رئیس دانشگاه، میزبان "نیک" استاد زیست شناس و همسرش "هانی" دختر کشیش می باشند. میزبانان در حضور مهمانان در حال تحقیر همدیگر از ناکامی ها و نارضایتی های سال ها زندگی مشترک می گویند. سپس مهمانان را مسخره می کنند. مارتا در حضور شوهرش موفق به اغوای زیست شناس می شود و بعد علت ناتوانی جنسی او را به مصرف الکل ربط می دهد. جورج و مارتا پسری داشته اند که جورج همواره از مارتا می خواسته در مورد آن با کسی صحبت نکند. اما مارتا در اثر مستی به زن مهمان می گوید پسری دارند؛ لذا جورج به مارتا می گوید نامه ای به دستش رسیده که پسرشان در تصادفی کشته شده است؛ بعد معلوم می گردد اصلا آنها بچه دار نمی شوند و این توهمی بوده که در خیال خود ساخته اند.
ویرجینیا وولف رمان نویس زن که در قرن بیستم خودکشی کرد.
آنچه ادوارد فرانکلین آلبی را همطراز نمایشنامه نویسان مطرح و مشهور جهان مثل تنسی ویلیامز، آرتور میلر، ساموئل بکت و ... می کند نگاه جهانشمول
... دیدن ادامه ››
وی به انسان در جامعه ی مدرن و نو است. ادعای نظام اجتماعی نو پس از گذار از جامعه ی کهنه، وجود روابط و مناسبات آزادی، حقوق فردی و اجتماعی، برابری، عدالت و حق تعیین سرنوشت و نهایتا سعادت بشر است.
دو مرد این نمایشنامه، "جورج" و "نیک" به ترتیب استاد تاریخ و زیست شناسی هستند.
تاریخ، اشاره به فلسفه های سیاسی تاریخ باوری، آگاهی طبقاتی و جبر تاریخی است که در نگاه فیلسوفان سوسیالیسم، مارکسیم و کمونیسم هم در گذار از بورژوازی به پرولتاریا درباره ی آن بحث شده است. استاد تاریخی که نماد روشنگری و آگاهی طبقاتی و تاریخی است ولی آلت دست رئیس دانشگاه به وسیله ی ازدواج با دختر او برای حفظ موقعیت و جایگاه خود است. چیزی شبیه جایگاه شخصیت "لاکی" در نمایشنامه ی "در انتظار گودو" که مطیع اوامر شخصیت "پوتزو" است. عده ای بر این باورند لاکی تمثیل عالمان، دانشمندان و روشنفکران جامعه ی مدرن است که اسیر دست پوتزو تمثیل سرمایه داری یا بورژوازی است که صاحب ابزار تولید می باشد. مثل پدر مارتا که رئیس دانشگاه تولید علم تاریخ است.
زیست شناسی، علم مدرن به پوزیتیویسم تجربه گرای و نظریه های فیلسوفانی چون فرانسیس بیکن، باروخ اسپینوزا و اماتوئل کانت تا هربرت اسپنسر و چارلز داروین در "فرضیه ی تکامل" تا فردریش نیچه و حکمای معاصر مثل برتراند راسل تا جان دیوئی و فیلسوفان سیاسی از ماکس وبر تا یورگن هابرماس در مورد دین، دولت، نقد عقل محض، اراده، اخلاق قهرمانی، استبداد خرد ابزاری، فردگرایی ملکی، تکثرگرایی و پایان تاریخ اشاره دارد که نشان از مدرنیته و جامعه ی نو است. انسانی که شاید علاوه بر ناتوانی جنسی به گفته ی مارتا، زن میزبان، ناتوانایی های فردی و اجتماعی دیگری را هم از دیدگاه زیگموند فروید درباره ی غریزه ی جنسی(لیبیدو) داشته باشد. شاید هم برای پر کردن کمبودهای خود با طبقه و صنف روحانیان وصلت کرده است.
زن مهمان، که دختر کشیش است اشاره به پایگاه طبقاتی و صنفی متولیان دین دارد که در دوران گذار به مدرنیته، تن به مناسبات، روابط و اوضاع و شرایط داده و دختر خود را به عقد یک عالم علم مدرن یعنی زیست شناسی در آورده تا از غافله ی تمدن عقب نماند.
تمسخر مهمانان توسط میزبانان، اشاره به غیر قابل باور و ناهمگون بودن اتحاد و ازدواج سنت با مدرن، قدیم با جدید، کهنه با نو یعنی دختر کشیش با زیست شناس دارد.
به هرحال آنچه نمایشنامه ی چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ اثر ادوارد آلبی را ماندگار کرده اوضاع و شرایط زن و مرد در جوامع مدرن سوسیالیستی و سرمایه داری است که مورد ستم، تبغیض و ظلم تاریخی قرار دارد. مردان هویت باخته در جامعه جدید با روابط و مناسبات سیاسی و اقتصاد دولتی و اقتصاد بازار آزاد و تبعات آن بر فرد و خانواده و زنان که وجه المصالحه ی دلالی ها و معاملات جامعه ی مردسالار می شوند. زنان و مردانی که مشابه آنها را می توانید در نمایشنامه های "باغ وحش شیشه ای"، "اتوبوسی به نام هوس" و ... اثر تنسی ویلیامز یا نمایشنامه ی " مرگ فروشنده" اثر آرتور میلر مشاهده کنید. جوامعی که پیشرفت علمی، فلسفی، تکنولوژیکی و ... دارند اما انسان های آن هنوز دردمند و ناتوانند؛ و به قول ساموئل بکت از زبان شخصیت های ولادیمیر و استراگون در نمایشنامه اش، به نام "در انتظار گودو" درباره ی سعادت بشر می گویند: کاری نمیشه کرد.
با احترام
محمدرضا خسرویان
1402/2/20