همه چیز از یه آگهی ساده توی یه پیج شروع شد، دربارهی نمایشنامه نویسی؛ من پیج هامون پیدا کردم هنوز هیچ چیزی دربارهی گروه تولید تئاتر مربع و حتی هامون نمیدونستم. ولی یه حسی بهم میگفت باید توی این کارگاه نمایشنامه نویسی شرکت کنم. همه چیز خیلی خوب بود، با اینکه تو اوج کرونا بود و کارگاه مجازی بود ولی از همه چیز انرژی مثبت میگرفتم، فقط اعتماد به نفسم هنوز خیلی پایین بود برای ارائه دادن چیزی که توی ذهنم هست. وسط کارگاه بود که هامون کارگاه بازیگری رو راه انداخت به عنوان «آخرین عضوگیری گروه تولید تئاتر مربع» من هامون ندیده بودم ولی یه ایمانی ته قلبم بود که این راه منه، پس توی این کارگاه شرکت کردم، کلاسها هنوز آنلاین بود چون کرونا مثل اینکه تمومی نداشت. من واسه شروع کلاسها حتی همون آنلاین خیلی ذوق داشتم کارهایی که هامون توی درسنامهها میگفت و همیشه زودتر انجام میدادم، براش ساعتها وقت میذاشتم. ولی چون هنوز تو جمع قرار نگرفته بودم اعتماد به نفسم پایین بود. گذشت و کرونا کمی آروم شد، کلاسها حضوری شد نمیدونی چه ذوقی داشتم. وقتی هامون و بچهها رو از نزدیک دیدم بیشتر مطمئن که توی مسیر درستی قرار گرفتم. همه چیز این کارگاه فرق میکرد، اینجا خونه بود، بچهها خانواده بودن، اینجا احساس امنیت داشتم و این مهمترین چیز بود. این کارگاه مسیر زندگی من رو عوض کرد، نرگس رو عوض کرد. تبدیل شدم به کسی که تو سختیها طاقت میاره، کسی که زود جا نمیزنه، کسی که سخت تلاش میکنه. تمام اینها رو گفتم که تهش به اینجا برسم. اگه یه درصد شک دارید و دودلید برای شرکت توی این کارگاه باید بگم که اگه واقعا به مسیرتون ایمان دارید درستترین انتخاب زندگیتونه اینو بهتون قول میدم.