درباره ی لاروهای امروز...
برای من خود اعضای گروه لاروهایی بودن که در حال دگردیسی بودن. این لاروهای بی ادعا قراره یه روزی جونورای سرسختِ هنر این کشور بشن. شاید ظاهر الانشون شباهت زیادی به اونچه که میخوان بشن نداشته باشه اما اون ها هیولاهای بالقوه ای هستن که دیر یا زود بالفعل خواهند شد، به شرطی که به تقلا و دست و پا زدنشون ادامه بدن، ادامه بدن، ادامه بدن و ادامه بدن...
کمتر پیش میاد به دیدن نمایشی برم و حداقل یکی دوبار به ساعتم نگاه نکنم، ولی ریتم خوب این نمایش باعث شد تا آخر به بازی های خوب بازیگرا خیره بمونم. همونطور که با عوامل نمایش هم مطرح کردم بنظرم طراحی صدا و افکت ها جای کار داشت و میشد روی پایان نمایش تصمیم بهتری گرفت ولی در مجموع نمایش با ایده ی اجرایی مناسب و متن دغدغه مند و بازی های یک دست و خوب، نمایش جون داری از آب درومده.
اما برای من مهمتر هر چیزی، جسارت و پشتکار عجیب این گروهه که تقریبا در بدترین زمان ممکن دست از رویاشون نکشیدن و برای رسیدن بهش جنگیدن.
نه کرمها برای پروانه شدن منتظر یه هوای ایده آل میمونند و نه بچه لاک پشتها برای از تخم درومدن منتظر دریای آروم!
دم همتون گرم.