نور می آید...
جهانی در جهل ما تاریک،
چونان شعری رازآلود از کنه فلسفه ی زیستن:
امروز هرآینه تحقیر می شویم
قربانی تهاجم و تزویر می شویم
فواره ی رهاشده مصداق سعی ماست
پا می شویم و دوباره زمین گیر می شویم...
و جهانی در درکشان روشن:
جسارت خلاقانه ی نسلی که حقیقت را عریان می خواهد...
نسلی که باورشان نکردیم...
که سراسر عشقند
که تماما نبوغند
که
... دیدن ادامه ››
مالامال ایده اند...
وای برما
وای برما:
چه جای سکوت
چه جای درنگ
چه جای سلوت
چه جای تفنگ؟!
ما از لارو می گوییم:
لغو آمرانه ی رویای وحشت...
ما ترس را شاعرانه درمی یابیم:
شعر درد و سلاخی اندیشه را...
چه جای هبوط
چه جای سقوط
چه جای قفس
چه جای نفس!
نور رفته است...