در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رضا یوسف دوست درباره نمایش پرده خانه: زنی ایستاده بر آستانه ی تاریخ اگر قصد دارید که اجرا را ببینید و از
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 05:36:10
زنی ایستاده بر آستانه ی تاریخ

اگر قصد دارید که اجرا را ببینید و از بازگویی بخش هایی از آن در اینجا محتمل است ناراحت شوید، همه ی متن را نخوانید.

سوالی که خیلی از دوستانم از من کردند این بود که آیا باید این اجرا را دید؟
من دو جواب دارم، یکی کوتاه و دومی بلند:
جواب کوتاه این است که بله این اجرا را اکنون بیش از هر زمانی باید، دید! در این شرایط وانفسا که نفس را در سینه می کشند باید نشست و نفس به نفس بازیگران داد تا بخشی ازین درد مشترک را درک کرد، دردی که نه فقط به این دهه مربوط است و نه تنها به این مردمان. دردی است که همراه ما با تاریخ آمده است. پرده خانه را من سه بار دیدم پس به شما پیشنهاد می کنم که حداقل یکبار ببینید و به محتوای آن فکر کنید.

جواب طولانی ترش چیزی است شبیه این:

در باب ... دیدن ادامه ›› محیط و موسیقی و لباس:
دکور به معنایی بسیار ساده بود و از قصد این انتخاب برای کاهش توجه از محیط و افزایش تمرکز بر روی بازیگران انتخاب شده بود. در پوشش تلاش بسیاری شده بود که انعکاسی باشد از اقوام و گروه های متفاوت ایران، به جز پوشش زنانی که داستان را به پیش می بردند که تقریبا نمی شد گفت از کجا هستند، جز دو زن که یکی رفت و دیگری آمد، و هر دو با لهجه صحبت کردنشان نشانی بود از جایی که از آن آمده اند! نور پردازی را دوست داشتم وحتی استفاده از شمع و نور شمع به جا بود و در خدمت اجرا، چیزی در تاریکی رخ نمی داد و همه چیز واضح بود( این را از سه جهت سالن که اجرا را دیدم میتوانم بگویم که از هر سه جهت مشکلی در دیدن اتفاقات نبود)

در مورد بازی ها و برداشت من از بازی ها:

ابتدا باید بگویم که بازی ها درخشان بود و خرده ایراداتی و ... می شد تنها در ادای دیالوگ ها گرفت که در حدلغزش کلامی بود و بیش ازین هم تقریبا مشکلی نبود. در مورد بازی های زنان مفصل باید بگویم ولی درمورد بازی های مردان همین را بگویم که هرچند اندک بود ولی به جا بود، اضافی نبود، ولی همچنان که به نظر می رسد متن می خواست آن را برساند، در این دستگاه سلطانی این زنان بودند که اختیار امور را در حقیقت در دست داشتند! درست است که شاه حرف نهایی را می زد، ولی در نهایت این زنان بودن که با طرح ها و نقشه ها امور را به پیش می بردند حتی مردان دربار هم بازیچه ی دست زنان بودند! شاید بد نباشد بگوییم که مردان اجرا تقریبا در اکثر بخش های اجرا اخته هستند و این اختگی در کنش آن ها است و علت آن نیست که آنان خواجگان حرمسرای سلطانند! حتی سلطان در بازی نهایی که به فتح اشاره دارد تقریبا در طول جنگ به جز لحظه ی پایانی کشتن دشمن کاری نمیکند و دست به شمشیر ایستاده است و اون نیز به معنایی منفعل است! شاه در دیالوگ هایش اشاره میکند که به چهار میخ و سیخ هم با دستورش آدم ها کشیده می شوند ولی همچنان نافرمانی می کنند( یعنی با کشتن و زدن و بردن عملی باز هم صورت نمی گیرد) فعلی و تغییری در اینجا هدف است که برای شاه فرمانبرداری است و آن رخ نمی دهد.

اینکه داستان از دید زنان بازی خانه روایت می شود هم به دومعنا برای مخاطب جای فکر کردن دارد، یکی ازین جهت که گلتن گفت : کل زندگی ما بازی و تمرین است! یعنی خود این اجرایی بازنمایی ای است که ما از واقعیتی که در جهان بیرون در حال رخ دادن است داریم. و دوم ازین جهت که این زنان کار همان کاری را می کنند که شهرزاد هزار و یکشب و یا شهرنواز و ارنواز را برای ضحاک می کردند. ه خود شاه می گوید: این بازی خانه بزرگترین جنگ دولت ماست! که این زنان برای خوشنودی شاه ( بخوانید اصلاح و تربیت) تلاش می کنند و دیگران به کار خود مشغولند! این نقشی است که بسیار زنان در طول تاریخ و حتی در بین خانواده ها داشته اندو دارند، آنجا که زنان و مادران با داستان سعی در انتقال ارزش هایی به نسل بعد هستند هم نوعی از همین تاثیرگذاری است. هر چند که در خود اجرا هم می گویند: هر مرد یک نسخه بدل ازین شاه است و من دوست دارم این را بیشتر از مساله ی درست کردن یک حرمسرا به مساله ی مردسالاری ربط بدهم و در همانجا گلتن آرزو می کند که شاید جایی مرد بهتری باشد! یعنی آرزوی درونی گلتن همین اصلاح است و ازین جهت بسیار به زنانی که پیش ازین اسمشان رفت نزدیک است، فرقی هم تقریبا در بین پادشاه کاراکتر هزار و یک شب که زنان را می کشت و ضحاک که آدم می کشت و این پادشاه نیست! هر سه به معنی خیلی اصلی تر با زنان و زندگی و آزادی دشمنند! چون رنان را برای خود می خواهند و با گرفتن آزادیشان به آن ها زندگی ای جز در قفس نمی دهند! فقط فرقی در سرنوشت پادشاه ها است، که اینجا چون از ابتدا شاه حکم مرگ زنان را قطعی صادر کرده است، پس حکم مرگ خویش را هم نوشته است و تنها این حکم با خون شاه قرار است شسته شود.

از دو جهت این ماجرا شبیه به مکبث هم هست، یکی شباهتی که کاراکتر لیدی مکبث و گلتن به عنوان پیشبرنده و مغز توطئه دارند و دوم پیش بینی ای که از ابتدای داستان کاراکترهای مرد اصلی (شاه و مکبث) از آن آگاه هستند. شاه حتی لحظه ی ورود و پس از پیروزی هم به نظر می رسد فکرش را آن پیشبینی بیش از هر چیزی مشغول کرده است، ولی تفاوت عمده ای که کاراکتر گلتن و لیدی مکبث دارند در نگاهی است که نویسنده های اثر به زنان دارند. شاید بد نباشد بگوییم که آن ریختن خون شاهی که اینجا حتی خود گلتن آن را به سرانجام می رساند، در یکی از نمایش ها به ناحق است (و خون به ناحق ریخته شده در نهایت انتقام می گیرد) و تنها برای به دست آوردن قدرت و انتقال آن از مردی به مرد دیگر ولی در اینجا برای آزادی است از ظلم! بهتر است بگوییم شجاعتی که گلتن دارد بیش از همه شبیه به شجاعت زن آسیابان( نمایش مرگ یزدگرد) است که در مقابل لشگریان و موبدان و سرداران یزدگرد از ظلم و ستم شکوه می کند و می ایستد و حتی از مرگ هم هراسی ندارد! در این اجرا هم گلتن هم با آزمودن زنان منتخب این را ثابت می کند که آنان همه یک تنند در بدن ها و همه ترسی از مردن ندارند وبرای آزادی هم پیمانند و اگر ترسی هم هست موقتی است!
مساله ی دیگری که در این اجراست در استفاده از آینه است، موتیف دیگری که در کارهای بیضایی به تکرار دیده می شود، انگار آینه آن چیزی است که واقعیت وسرنوشت آدم ها را به آن ها نشان می دهد، چه آنجا که شاه گفت پیرزنی در آیینه مرگ او را دیده و حقیقت را به او گفته و همچنین آن جا که آیینه به زنان می گفت که اسم و داستان اصلی آن ها چه بوده است(این بخش هم شبیه بخش پایانی مسافران است آنجا که آیینه حقیقت و راهگشای همه است). بهتر است به آب هم اشاره ای کنیم، آنجا که گلتن با شستن غزال او را از رویا و اندیشه ی پیشین و خاطراتش می شوید و به او نام جدیدی می دهد، اینجا را می توان به معنی غسل تعمید یا هر گونه مراسمی که در آن گذشته شسته می شود هم گرفت، این به شکلی از آن آیین است، انگار تا پیش از آنکه شسته شود در حلقه ی زنان راهی نداشت و بعد از آن و خصوصا با نوشیدن از زهری که هم پیمانشنان کرد از یاران اصلی آن شد). البته این تغییر از یک دختر سرکش که حتی زبان نمی داند به یکی از یاران وفادار هم در طول اجرا شکل می گیرد، آنجا که خود غزال از گلتن می خواهد او را شبیه خود کند تا آخرین لحظه ی نمایش که او نیز از شاه انتقام خود را همانند گلتن می گیرد( یک شکلی با استاد) این حاصل نمی شد مگر با بودن و دیدن بازی های زنان بازی خانه!
بسیار نگاه موشکافانه و زیبایی ارائه دارید و لذت بردم، که البته غیر از چشم باریک بینتان، با چند بار دیدن این کار میسر است
۰۵ آذر ۱۴۰۱
سپاس از دیدگاه زیباتون
۰۶ آذر ۱۴۰۱
بسیار سپاسگزارم برای وقتی که گذاشتید و به دیدن نمایش ما آمدید و بعد از آن برای متنی که در اینجا ذکر کردید ، باشد که نمایش هایی که در سرزمینمان ایران اجرا می شود تماشاگرانی فرهیخته چون شما را بیشتر و بیشتر در سالن های خود مهمان باشد
۰۷ آذر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید