وقتی فیلسوف با با دیگر زندانیان که از قید اسارت رهایی نیافته اند راجع به بیرون غار صحبت کند آنها در پاسخ میگویند که وی دیدگانش تباه شده است. (افلاطون کتاب جمهور) نقش پیرنابینا را دوست داشتم، سکوتش و نگاهش نقش رو جذاب میکرد، طراحی گریم سنجیده بود، از پیرمرد تا اسب نیچه گویی سفری کوتاه در اعصار انجام میشد و "بیهودگی است، بیهودگی است، زندگی سراسر بیهودگی است... آنچه بوده باز هم خواهد بود و آنچه شده باز هم خواهد شد. زیر آسمان هیچ چیز تازه ای وجود ندارد (کتاب جامعه باب اول)" و آنکه میداند مرضی مسری دارد که عامه از آن میترسند و به انزوا میرانندش المانهای بسیاری در کار بود که همه را دوست داشتم
امیرحسین شفیعی در چند سال کوتاهی که میشناسمش بسیار پخته تر در صحنه ظاهر شد، بهش تبریک میگم
و اما بهنام شرفی، تمام جامعه همه چیزدان در ظاهر آگاه که در باطن همه مثل هم بودند و جز خودشان، خودشان را نمیدیدند و نان به هم قرض نمیدادند و خرخره هم را پاره نمیکردند. بازی درخشان بهنام شرفی بینظیر بود. بخش دردناک برای من قسمت استاد بود که اذعان داشت ما چیزی را به مردم میدهیم که از ما میخواهند که به نظر شخص من افول سطح تفکر و اندیشه جامعه به خاطر همین کم و یا ناآگاهی مردم است. جملات درخشان کم نداشت که حافظه من یاری نمیکند و حیف این کار بود که انقدر کم دیده شود
کاش سالنهای تاتر به سیستم پخش موسیقی بیشتر اهمیت بدهند، موسیقی و صدا سازیهای کار بخش مهمی از تاتر هست و به فضا سازی کمک میکند وقتی با این سیستمهای پیش پا افتاده موسیقی در سالن پخش میشود در جاهایی نه حتی کمک کننده به جریان کار نیست که آزار دهنده هم میشود
جناب مروج از شما و تیم خوبتون تشکر میکنم که یک ساعت و بیست دقیقه از دنیایی دیگر را با ما به اشتراک گذاشتید شاید که بیشتر بیندیشیم به زندگی