بازیها خیلی خوب و درست و باور پذیر بود بخصوص مجتبی پیرزاده و امیر نوروزی
موسیقی بجا و مناسب...
دکور هم میتونست بهتر باشه که در پایین متن میگم
... دیدن ادامه ››
که اینجا اسپویل نشه!
متن هم که برگرفته از کتاب "گیرنده شناخته نشد" بود که من این کتاب رو دوست داشتم برای همین چون داستان رو میدونستم ایده ها و خلاقیت هایی که برای اجرا به کار برده بودن برام جالب بود...
تپق ها و صدای ارور کامپیوتر برای اجرای اول رو میشه چشم پوشی کرد
خسته نباشید و خداقوت به همه عوامل
پینوشت: ردیفهای 4 و 5 و 6 و... به بعد رو بگیرید، چون ما که ردیف 3 بودیم گردن درد گرفتیم و هرچی وسط تر باشید به کل صحنه دید بهتری خواهید داشت.
اسپویل
اینکه از تماس تصویری بجای نامه (درکتاب دو دوست بهم نامه میدادن) استفاده کرده بودن خیلی ایده خوبی بود... البته که همه میدونیم زمان هیتلر اینترنت و گوشی و تماس تصویری نبوده ولی به داستان ضربه ای نزده بود...
اوردن خانواده در داستان کمی اون رو پیچیده کرده بود، چون در کتاب، داستان بین دوتا دوست و خواهر یکی از اونها اتفاق میفته...
اخر اجرا که الزا به همراه دخترش در خانه ای زندگی میکنن، دکور خانه برام عجیب بود از این منظر که آشپزخانه و شیرآب و کابینت همه ایرانی طور بود در حالی که اونا هنوز برلین بودن! به نظرم بهتره اون رو تغییر بدید چون بدجور تو ذوق میزد طوری که همراهان من هم بهش اشاره کردن! ولی بقیه مکانها مثل رستوران و پلاتو برای تمرین خیلی خوب استفاده شده بود.