در جستجوی شهریار
چون بود کاقلیم ما را شاه نیست
بیش از این بی شاه بودن راه نیست
شهریار کیست؟ آیا شهریار لازم است، تغییر یا عدم تغییر؟ ترکیب نیمه روشن و سفید چه رنگی میشود؟ همیشه خاکستری؟ سفید؟ یا سیاه؟ چه کسی به دنبال مشروعیت است و در مقابل قدرت مطلقه چیست؟ ترسناک تر از همه آیا مشورت همیشه راه درستی برای تصمیم سازی است؟
نمایش در طراحی حرکت و صحنه بسیار موفق است، گروه بازیگری به گمان من نیز بسیار خوب بود هرچند یک و دو نقش را خیلی دوست نداشتم ، طراحی نور، لباس و صوت نیز کاملا در خدمت نمایش بود البته فکر میکنم در مورد موسیقی با توجه به داستان میتوانستند از چهار چهار بیشتر بهره ببرند.
اما شگفتانه نمایش
... دیدن ادامه ››
برای من متن بود متنی که میتوانست ۳ خوانش به همراه داشته باشد، در خوانش اول تنها ما ترکیبی از منطق الطیر و روایت سزار سر و کار داریم و دال مرکزی ما در واقع تنها یک اجرا و یک نمایش است، که به هیچ عنوان معتقد به این خوانش نیستم و برای من کاملا کار با معنا و مفهوم بود. اما خوانش دوم و سوم تفاوتی در سوگ و نکوهش، ترس و شجاعت دارند که متاسفانه با جو این روزهای تیوال خیلی نمیتوان به آن پرداخت و یا دست کم حوصله ای باقی نیست.
سوال اساسی برای من در این نمایش این بود که آیا سی مرغ ها باید حتما الیت باشند یا توده نیز توانایی سی مرغ شدن دارد و از طرفی آیا همیشه در فرایند سی مرغی شدن عنصر ناسازگار وجود دارد یا خیر که صدالبته در پایان بندی اشاراتی با آن شد، تا امروز که ۴ یا ۵ روز از تماشای نمایش گذرانده ام هینت های تغییر و ضدتغییر را به خوبی دریافت نکرده ام.
شاید در فهم نمایش دو نکته ضروری است ژولیس سزار به عنوان یک رفورمیست در روم شناخته میشده و در پی برخی اصلاحات نظیر بزرگ کردن طبقه متوسط و رونق کشاورزی بوده و بر همین اساس و نوع نگاهش به امپراطوری مخالفینی سر سخت در سنا داشت. که به گمانم در این نمایش تا اندازه زیادی با این روایت هم سو است. از طرفی در منطق الطیر روایت اصلی بر این است که، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن شهریاران ( پادشاه) سیمرغ، سفری را آغاز میکنند. در هر مرحله گروهی از مرغان از راه بازمیمانند و به بهانههایی پا پس میکشند، تا اینکه در نهایت و پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی میمانند و با نگریستن در آینه حق در مییابند که سیمرغ در وجود خود آنهاست.که نمایش در اینجا شالوده شکنی میکند و روایت خودش را تحمیل میکند که همین بر زیبایی نمایش اضافه میکند.
در واقع محوریت این تغییر در نقش کلاغ نهفته است اینبار کلاغ نه وسوسه کننده مرغان سرگردان بلکه در حقیقت وسوسه کننده سزار است و در اصل این کلاغ است که به جای سزار میخواهد دیکتاتور زمانه خود شود، و داستان را به شکل عجیبی از ما به من تبدیل میکند ، من های تنهایی که هریک سودایی در سر دارند و به کنش استراتژیک خودشان مشغول هستند ، من هایی که کنشگر ارتباطی نیستند و برای دست پیدا کردن به هویت جدید تنها من را میبینند و از دگری و در نهایت ما غافل هستند.
به هرحال این نمایش ترکیبی از متن و فرم است که به گمانم اندکی در فرم یا شکل چیره تر است البته متن بسیار خلاقانه است و بینامتنیت در نقد قدرت و روایت هویتی آن موج میزند.
درآخر حتما نمایش را باز خواهم دید و اگر نیازی بود مطلبی دوباره خواهم نوشت.
⭐⭐⭐⭐