مادر ترزا میگفت :
«اگر میخواهید برای ایجاد آشتی در جهان، کاری انجام دهید، به خانه بروید و خانوادتان را دوست بدارید.»
معتقد بود قدرتِ عشق بس بیش از هرگونه تظاهرات و ... توانایی اصلاحِ جامعه رو داره . با گذشتِ زمان منم امروز باهاش هم عقیده و هم نظرم . دیگه سالهاست در من اثری از اون حالِ پر التهاب و آشوبِ پر شر و شور نیست . الان معتقدم وقتی از " بدی " صحبت میکنی ، در هر صورت ، مشغول تکثیرِ اون بدی هستی . چه در اثرِ هنریت ، چه در خطابه ی اجتماعی و سیاسیت و چه در گفتگوهای روزمره و ... مهم نیست در موردِ بدی چی میگی ، نتیجه تکثیرِ اون بدیه در حال ها و احوالها و روحیه ها و کلام ها و عملکردها و ...
توی کار و حرفه ام ، بارها شده برآشفته از موضوعی سیاسی یا اجتماعی و ... انتقادهای تند و آتشین کردم و دستِ آخر دیدم اونچه برام مونده یه اثرِ بسیار عصبی و لبریزِ بغض و سرشار از بیزاری و تاریکیه که خودش برای از بین بردنِ انرژی و انگیزه و امیدِ اطراف ، کافی به نظر میرسه . دیدم خودم عملن در صف و طرفِ همونهایی هستم که ازشون انتقاد میکنم . باهاشون سرِ جنگ دارم . ازشون متنفرم . دیدم هیچ فرقی با اونها ندارم . فقط ظاهر و شکل و شرایطِ دشمنیها و دیکتاتوریها و عربده کشیهامون متفاوته . اما نتیجه و حال ؟! یکسانه .
و امروز بس بیش از همیشه با عیسای مسیح همفکر و همراهم که فرمود : آنکه به شمشیر زندگی کند ؛ به شمشیر خواهد مرد .
چرا اینها الان به ذهنم زد
... دیدن ادامه ››
و به فکرم رسید ؟
چون این شعر رو خوندم :
ای ظرافت آهو
چین عشوه بر پیشانی صخره
ای لمس لطافت
در گودی استخوان!
ردپای عطر
در سرای برگها و شاخهها!
وقتی همه در مراقبت از خواب
به رویا پناه برده بودند
ما به تقسیم ذرههای شب مشغول بودیم.
ای نگاه تو رد صبح بر خلوت اردیبشهت!
در شیب کوهستان نفس بربز
تا گلپونهها به اشتیاق تو گل بدهند.
خاطره از درون رگها
ترتیب تقویم به دیدار بود!
آنجا که چشمه با روی روشن تو
دشت سینهی مرا متبرک کرد.
برای اجابت دیدار
به لحظهی سفر در بازوان خودم برمیگردم
که ردپای تو مرور منظم اشتیاق است.
ای ردپای آهوی در برف
خال سپید به رسم افق
مسیر منقش به اضطراب و حیا!
به دنبال تو میگردم
که رد چشم میریزی
آنجا که گلها از زیارت نگاه تو برمیگردند
زائر بپذیر
تا از آستان بازو به تو سلام بگویم!
این شعرِ میثم متاجی یک عاشقانه ی شخصی نیست . یه راهکاره . یه دستورالعمل برای رهایی . برای نجات . سیاسی ترین و کوبنده ترین و آزادیخواهانه ترینِ شعرها و خطابه ها و بیانیه ها و ... هم به گمان و اعتقادِ من ؛ در برابر این شعر ، الکن و دست و پا گم کرده و ناکارامدن .
این شعر با عشق ، آزادی ایجاد میکنه ؛ نه با جنگ و آشوب و آنارشی . این شعر تن به هیچ بلا و بلوایی نمیده .
این شعر یادآورِ جمله ی مادر ترزاست . این شعر توانِ حرکت دادن و برخیزاندن داره . چون بهت نشون میده زندگی چقدر میتونه زیبا باشه . این شعر به تاریکی فحش نمیده ، نور رو تحسین میکنه . لب و دهن نیست که زار بزنه و آوار بشه روو اعصابت . امیدوار و چابک ؛ راهِ برون رفت رو پیشنهاد میده که : " نور رو دنبال کن " . و اینگونه به جای استیصالِ فلج کننده ی اندوه ، برات انگیزه و ایمان رو به ارمغان میاره . بالهایی که باهاشون بتونی به هر ناممکن سفر کنی و هرانچه خواهانشی فراچنگ بیاری .
عشق تواناییِ نجاتِ انسان رو داره . و انسانِ نجات یافته میتونه هر معجزه ای رو مقدر کنه .
این شعر ؛ تمام عیاره . در آشفته بازاری که به قولِ نیچه ( اغلب ) شعرهای عاشقانه چیزی نیستن جز اندکی ملال و اندکی شهوت ، این عاشقانه ی میثمِ متاجی ؛ رهایی و رستگاریِ توامانه .
زنده باد