به لطف دوست عزیزی، بعد از مدتها دوری از تئاتر، اونم وسط کلی شلوغی و هیاهوی زندگی، خسته و له اومدم و این اجرا رو دیدم. نمیتونم حس و حالم رو بعد از پایان نمایش توصیف کنم… گیج و شوکه بودم و دلم نمیخواست سالن رو ترک کنم… موقع رورانس هی میگفتم لعنتی پاشو پاشوووو :(((
کاش وقت بود و میتونستم دوباره ببینم
پ.ن: بعد از احتمالات اولین اجرایی بود که تو چهارسو میدیدم و مدام احتمالات و شاه کوتاه قدان جلوی چشمم بود