در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مرتضی رجبی درباره نمایش خشکسالی و دروغ: این بار یعقوبی به سراغ اجرای دوباره‌ی اثر دیگری از خود رفته است، اثری
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:52:00
این بار یعقوبی به سراغ اجرای دوباره‌ی اثر دیگری از خود رفته است، اثری ارزشمند که لایق اجرای مجدد است. نمایشی که به طور کلی اثری نسبتا متفاوت و پخته از یعقوبی‌ست.
آثار یعقوبی آثار ارزشمندی‌ست که مخاطب را از اقشار مختلف جذب می‌کند و این به علت قوت آثار اوست نه تئاتر گیشه بودن. چرا که در آثار او حرف مردم است، حرف رفتارهای افراد جامعه که آینه وار پیش روی خودشان قرار می‌گیرد. یعقوبی مخاطبش را خوب می‌شناسد و برای او اهمیت و ارزش قائل است. مشکلات و دردهای جامعه را به خوبی درک می‌کند و بدون اغراق و یا بزرگ‌نمایی، با زبانی ملموس و مناسب، آن را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.
عناصر این نمایش با چیدمان مناسبی در کنار هم، توقع مخاطبان زیرک یعقوبی را تا حد زیادی برآورده می‌کند.

طراحی لباس:
جذابیت بصری طراحی لباس این نمایش قابل تحسین است. این نمایش طراحی لباس خاص و منحصر به فردی احتیاج نداشت، اما این بازی با رنگ‌ها در طراحی لباس، مخاطب را ناخود‌آگاه دعوت به تماشا می‌کند. این نوع طراحی رنگین و متنوع لباس‌ها انرژی خاصی به مخاطب القا می‌کند که لذت دیدن نمایش را دو چندان می‌کند. ... دیدن ادامه ››
لباس‌ها با شخصیت افراد هم‌خوانی خوبی داشت و در تداعی کاراکتر موثر بود.
طراحی دکور:
مثل سایر کارهای یعقوبی، اثر نیازی به دکور خاص و یا عجیبی ندارد. دکور ساده برای بیان آن‌چه لازم است کافیست. دکوری که ذهن مخاطب را بر نمایش متمرکز می‌کند و حواس او را با دکور نا لازم پرت نمی‌کند. چند تکه مکعب که در سکانس‌های مختلف کاربردهای مختلفی پیدا می‌کنند و با رنگ مشکی اجازه خودنمایی به بازیگر را می‌دهد و در واقع دکوری نیست که دیده شود، و همین دیده نشدن مزیت آن است.
همچنین با روشن کردن هر یک از دیوارهای پشتی صحنه سعی در تغییر صحنه بدون جابجایی دیوارها داشت که از دید خیلی از تماشاچیان پنهان مانده بود.
کاراکترهای شخصیتی و انتخاب و بازی بازیگران:
بازی علی سرابی در نقش امید، بسیار قابل تحسین است. خاص سرابی بازی بدون حرکت اضافی‌ست، به گونه‌ای که در چهره و حرکات دست او، برای انتقال احساسات و ایفای درست نقش، حرکت اضافه‌ای دیده نمی‌شود و به همین دلیل شخصیت را به گونه‌ای شایسته به مخاطب ارائه می‌کند و بازیگر خاصی از او می‌سازد.
نوعی بی خیالی و بی تفاوتی خاصی که در نقش او به چشم می‌خورد در تکمیل شخصیت او بسیار موثر است. سرابی بار دیگر با بازی در این نمایش توانمندی خود را به رخ کشیده است.
آیدا کیخایی در نقش میترا، بازی منحصر به فردی از خود نشان داده است و طبق معمول آثار یعقوبی، مسلم است که این نقش برای کیخانی نوشته شده است و با دیدن بازی نیز هم بر همه آشکار شده این نقش را کسی جز کیخانی از عهده‌اش برنمی‌آمد. شخصیتی پرخاشگر و در عین حال با کودک درونی فعال که شیفته‌ی مورد توجه قرار گرفتن است. شخصیتی بدون پیچیدگی که رفتارهای قابل پیش بینی دارد و شدیدن آسیب پذیر است.
کیخانی در صحنه‌ای که به امید می‌گوید به چیزهای مختلف فکر کند، بی‌شک تلاش بسیاری برای ارائه‌ی بهترین بازی کرده است. بازی بسیار جذابی که ابعاد شخصیتی میترا را برای مخاطب رو می‌کند.
کیخانی زمانی که برای تولد امید، آلا و آرش به خانه‌شان آمدند را با چنان تسلطی بازی می‌کند که مخاطب را متحیر می‌کند. زنی که به یکباره از همه چیز سرریز می‌کند و خیلی زود نادم می‌شود. شخصیتی ناپایدار و پریشان.
باران کوثری با ایفای نقش آلا، در میان اثری که همه‌ی سعی خود را کرده که بهترین باشد، بازی سطح متوسط و یا رو به پایینی‌ست. در ابتدای نمایش که استارت اولیه باید بسیار قوی باشد، وی با بازی بدون تسلطش مخاطب را شوکه می‌کند. دیالوگ‌ها انگار از روی متن خوانده می‌شود و هیچ حسی را به مخاطب القا نمی‌کند. در تکرارها، که شیوه نمایشنامه‌های یعقوبی‌ست، شدیدن مشکل دارد و بیشتر به بازی بریده بریده‌ای می‌ماند که بازیگر سرگردان میان واژه‌هاست. با سایر بازیگران ارتباط خوبی برقرار نمی‌کند و انگار خود به تنهایی دارد در نمایشی مجزا نقشش را ایفا می‌کند. بیان سرد و واکنش‌های بی روح مخاطب را از این بازی دلزده می‌کند.
تیک‌هایی همچون فشار دادن در خودکار و یا روشن کردن فندک به تنهایی بیان‌کننده‌ی عصبی بودن و ناآرامی آلا نبود و احتیاج داشت کوثری تلاش بیشتری برای انتقال این احساس می‌نمود. برای مثال در صحنه‌هایی که او قرار بود از افشین جدا شود، هر احساسی را منتقل می‌کند، آلا احساس زنی را که در شرف جدایی از همسرش است. گویا کوثری به عمق نقش آلا پی نبرده است. و یا همچنین هنگامی که همراه آرش به خانه‌ی امید رفتند، واکنش‌های درستی را از خود نشان نمی‌دهد.
آرش با بازی مهرانفر، شخصیتی‌ست که در جامعه ما فراوان یافت می‌شود. شخصیتی مسئولیت گریز، لذت‌جو، در پی آرامش با آرزوهای کوچک. مهرانفر تمام تلاشش را برای ایفای نقش کرده است اما برای کسی که بازی پاکدل را دیده و یا حتی نمایشنامه را با نام پاکدل خوانده، تصور مهرانفر در این نقش بسیار سخت است. چرا که این نقش انگار برای پاکدل نوشته شده، با همان لحن بیان و همان ظاهر فیزیکی و همان بازی.
اما بازی مهرانفر قابل ستایش است، چرا که بازیگر جایگزینی که زمان زیادی برای تمرین نداشته، بازی نسبتن خوبی به نمایش گذاشته است.
آرش با باری معادی، پخته است و معادی از پس نقش بر آمده است. معادی تسلط لازم را دارد و فرد جدیدی در گروه یعقوبی‌ست که در خور این نقش است. اما باز نفر اول این نقش همان پاکدل است. معادی با گروه هماهنگ است، شخصیت آرش را به خوبی به نمایش گذاشته است و جوان نسل امروز را آن‌گونه که باید به تصویر کشیده است. از نظر فیزیکی نیز برای این نقش مناسب است.

آنچه در نمایش یعقوبی این بار قابل توجه است، انتخاب موضوع مناسب است. همه‌ی کارهای یعقوبی اجتماعی و بر اساس گوشه‌ای از زندگی همه‌ی ماست. این بار به سراغ تفاوت‌های زن و مرد رفته است و به بهترین وجه ممکن به صورت صریح و مطابق با روانشناسی حقایق شخصییتی زن و مرد را مطرح می‌کند.
خشکسالی و دروغ نیاز جامعه امروز ماست، معضلات زن و مردها به علت عدم آگاهی از تفاوت‌ها و همچنین ازدواج ناآگاهانه.
خشکسالی و دروغ با ریزبینی خاصی رفتارها را بررسی می‌کند، واکنش‌ها را به نمایش می‌گذارد و تکه‌ از شخصیت آدم‌های این جامعه را نشان می‌دهد. مسائل ریزی که به مرور مشکلات اساسی را رقم می‌زنند.
دیگر ویژگی آثار یعقوبی طنازی مخصوص اوست. طنزی که مخاطب را مجذوب می‌کند، تا آنجا که مخاطب بخاطر رفتارهایی که روزمره‌ی همه‌ی ماست به خنده می‌افتد، رفتارهایی که در حالت عادی به چشم ما نمی‌آیند اما وقتی روی صحنه نمایش داده می‌شوند و مخاطب قاضی اعمال خویش می‌شود، رفتارهایی عجیب و خنده‌دار جلوه می‌کند.
"اگر فکر می‌کنی رفتار ما زن‌ها خنده‌داره، به نظر من هم رفتار شما مردها خنده‌داره." این را آلا در دقایق ابتدایی نمایش می‌گوید. جمله‌ای که نشان می‌دهد مردها و زن‌ها از هم شناختی ندارند و از تفاوت‌های یکدیگر آن‌گونه که باید و شاید آگاهی ندارند. شاید شروع بیشتر معضلات خانوادگی نشأت گرفته از همین جمله باشد.
تکرارها در نمایش‌های یعقوبی نقش مهمی را بازی می‌کنند، تکرارهایی که گاهی برای تاکید و یا گاهی برای تصحیح به کار برده می‌شوند و حالت‌های گوناگونی از یک رفتار را به نمایش می‌گذارند. این ایده‌ی یعقوبی شاید در سایر کارهایش آن‌قدر تاثیر گذار نبود، اما در این اثر بسیار به جا و موثر است.
متاسفانه یعقوبی مجبور به سانسور کلمات و جملات بسیاری شد. اما جایگزینی تلفظ اسلوموشن کلمات کمک زیادی نکرد، چرا که مخاطبی که نمایشنامه را نخوانده باشد، به سختی متوجه اصل کلمه می‌شود و در سالن همواره این جمله به گوش می‌خورد: چی گفت؟؟؟ سانسورهایی که از نمایشنامه به اجرای اول پیش آمده و در اجرای پس از توقیف تشدید شده و ای کاش به گونه‌ای می‌شد جلوی این اتفاق را گرفت.
حضور شخصیت سومی به نام آرش که رفتار آلا/ میترا و امید را به قضاوت می‌نشست در نمایش بسیار لازم و به جا بود. نگاه سومی که از بیرون به مسئله نگاه می‌کرد و گاهی نظرات قابل توجهی ارائه می‌داد.
یعقوبی حس بیهوده بودن زنان خانه‌دار را، هر چند کوتاه، مطرح می‌کند، مسئله‌ای که از اهمیت زیادی برخوردار است و کسی تا کنون به آن نپرداخته است.
یعقوبی با ریزبینی و دقت خاصی این نمایش را روی صحنه برده است، نمایشی که حرف‌های خوبی برای گفتن دارد.