اجرای نمایش از 25 اردیبهشت شروع شده، نمیدونم از کی براش تمرین داشتن تا این تاریخ به اجرا برسه؛ اما آیا واقعا تقارنش با حادثه سقوط متروپل آبادان اتفاقیه؟ وقتی کفتره داره میگه عامو مگه نمیدونی سوم خرداد قراره خرمشهر آزاد بشه؛ وقتی مگسها میگن سی سال بعد آزادسازی خرمشه هم مشکل ریزگرد و بیآبی دست از سر مردمش برنمیداره؛ وقتی وزغ و قورباغه از بلایی که جنگ به سر مردم آورده میگن؛ اون آخرش که کارگردان با لهجهی جنوبیش میاد و میگه این روزها حال مردمم خوب نیست، حال خوزستان خوب نیست، حال آبودان خوب نیست؛ اونجا که عوامل نمایش دارن میخونن آبادان شهر ویران.. همه اینها میتونه اتفاقی باشه؟ نمیدونم. فقط میدونم به جز لحظاتی که توی سالن اشکام روون بود، همین الان که یاد دیشب افتادم هم یک بغض همراه با خشم دارم.
این نمایش رو به چشم یک درام ضدجنگ یا یک اثر طنز یا کمدی سیاه، پسندیدم؛ همراهش خندیدم و گریه کردم، به هر چشمی که نگاه کنید ارزش دیدن داره. ممنونم از تمامی بازیگران که واقعا حرفهای بودند و تمامی عوامل که از قضای روزگار در این روزهای تلخ، این نمایش خوب رو روی صحنه بردند.