سلام. شب گذشته نمایش هملت پشت کوهی را دیدم. طبیعتا به غیر اون صدای رعد و برق در درجه اول و نگاه اول طراحی صحنه و دکور مورد توجه قرار میگیرد و برای بنده هم همینطور بود و به دلیل وجود جزئیات و شلوغی سعی بر دیدن انها میکردی. وسایل . کمد. رختخوابها و ... دکور و کاری رئال.
بازی چند نفر خوب بود. از جمله صولت و مادر خانواده. اما نمایشنامه تنها بلایی که سر ذهن تماشاگر اورد این بود که پشت سر هم به خصوص در دقایق پایانی تند تند اتفاقات رو به خورد تماشاگر بدهد چون ناچار است کار رو تمام کند اما با چه قیمتی؟!نه پردازشی نه تاثیری نه منقلب کردن مخاطبی هیچی ...
اینگونه تکلیف خود بازیگر مشخص نیست و طبیعتا بازیها درست از آب در نمی اید. مثلا افتادن دختر خانواده یهویی که حرف زدن دو نفر دیگر رو قطع کرد برای من مخاطب در نیومده بود، چرا اخه؟!!! اگه حالش بده و افتاد خیلی بد بود. زمانش. وقتش. بازی و در نهایت کارگردانی ... تکلیف لهجه ها هم مشخص نبود. رابطه ها و نسبت ها جای سوال داشت. اگر در ان شهر و منطقه دو زن هووی هم ان، ایا اینگونه؟؟؟ که مخاطب برایش جا نیفتد؟! نه راحتی ان و نه مشکل داشتن ان دو با هم جا نیفتاده بود. ان پسر سوم! انگار از جای دیگر و پدر و مادر دیگری بود!لهجه تهرونی. و ... به نظرم اینها جای فکر بیشتری داشت.نمایش تبدیل به روضه شد!!!! به نظرم اسم نمایش جذاب بود همینم باعث شد به دیدن نمایش برم. همین.
باز هم خسته نباشید.