راستش در ابتدا میلی به دیدن این نمایشنامه نداشتم. شخصی که خیلی برام ارزشمنده به عنوان هدیه روز معلم بلیط و بی خبر از من تهیه کرده بود. وارد سالن شدم و همه چی عادی و معمولی به نظر می رسید. تا اینکه نور تماشاچیها خاموش شدم و من ماندم و صندلی خالی وسط سن. بعد از اون غرق شدم تو دنیایی که مدتها بود داشتم ازش فرار میکردم. دنیایی که انگار سالها گمش کرده بودم و حالا به طرز باورنکردنیای جلوی چشمم ظاهر شد. چه برگشتن به اون حس و حال برای من لذت بخش بود و غمناک. قلب من از طپش ایستاده بود، شما مثه دستگاه شوک بهش تلنگر زدید که باز هم بطپه آقای افشاریان. وجودتون ارزشمنده برای من، برای هم سن و سالهای من و برای همه ی کسایی که شیفته ی خودتون کردید و به عشق شما پا به اون سالن میذارن که چنین اثر نابی و تماشا کنند. مانا سبز بمانید برای همه ی ما??