در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مریم شریفلو درباره نمایش دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد: یکی از ابتکارات آقای مرزبان همین خانم قرمزپوشی بود که خیلی‌ها رو یاد ب
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 05:11:41
یکی از ابتکارات آقای مرزبان همین خانم قرمزپوشی بود که خیلی‌ها رو یاد بانوی سرخپوش میدان فردوسی انداخت، بانویی که سرگذشتش بی‌شباهت به حال و هوای ... دیدن ادامه ›› این نمایش نبود.
اما واقعا این زنی که تو اون هیاهوی خیابون قدم میزد، کسی غیر از دکتر نون نمی‌دیدش و حتی تو سلول انفرادی دکتر نون کنارش بود، کی بود؟
خیلی ساده، احتمالا اولین حدسی که به ذهن خودتون رسیده: عشق.
رنگ‌ها از جمله نمادهایی هستند که بر حالات عمیق بشر دلالت دارند. رنگ سرخ مصادیق مختلفی داره از جمله: خون، قربانی، و... دلالت کاملا برعکسی هم داره که نشانه‌ی عشق و شهوت و اشتیاق شدیده.
این رنگ سرخ بر قامت زنی کهن‌الگویی نشسته که می‌تونه آنیمای دکتر نون باشه (آنیما یا مادینه‌روان: بخش مونث روان مذکر). از نظر یونگ انسان‌ها همه دوجنسی‌اند و بحث نیمه‌ی گمشده اینجا مطرح میشه...
من با دیدن زن سرخ‌پوش یاد این شعر سیدحسن حسینی افتادم:
چراغ نسیمی در آن دشت
سوسو نمی‌زد
و رامشگر باد
چنگی به تار هیاهو نمی‌زد!
زنی غرق در حله‌ای ارغوانی
مرا دید‬
و خندید
و آهسته گم شد...
زنی باستانی
که گیسوی آشفته‌اش
با دلم مو نمی‌زد....

«دکتر نون...» روایت زوال عاشق بدون زوال عشق هست. عشق به قدری در تار و پود دکتر نون تنیده شده که در اوج مستی و ازخودبیگانگی و فروپاشی روانی، به یاد میاره که عاشقه. که عشق همیشه بر آرمان‌های سیاسیش ارجحیت داشته. ملکتاج بعد آزادی دکتر نون از زندان، جمله‌ای با چنین مضمونی میگه: امیدوارم من رو به خاطر آزادیت گناهکار ندونی...
.........
نکته‌ی دیگه‌ای که فراوان در نظرات دیده میشد، بی‌معنا دانسته شدن دو درخت معلق در دکور نمایش و عصبانیت -به حق البته- از قطع اون‌ها بود. در باب اهمیت این دو درخت فقط به نقل صفحه ۲۰ کتاب شهرام رحیمیان بسنده می‌کنم:
آقای مصدق گفت: «چه خونه قشنگی. اتاقاش جا دارن، اما گمون نمی‌کنم به خاطر سایه این دو تا درخت، آفتابگیر باشن. این ملکتاجی که من میشناسم، اصلا به خاطر این دو تا درخت این خونه رو پسندیده. مطمئنم روی این درختا اسمم گذاشته.»
ملکتاج خندید و گفت: «بله، حق با شماست. برای من حیاط از اتاقا مهمتره. راستش، این دو تا درختم خیلی دوست دارم. اون دست چپیه اسمش بیژنه، اون دست راستیه اسمش منیژه‌ست.» دکتر نون گفت: «آقای مصدق، این دو تا درخت بچه هامونن. دوقلوهامونن. ملکتاج به فرزندی قبولشان کرده که خدارو خوش بیاد و شما هرچه زودتر نخست وزیر بشین.»


??

پاراگراف اولی که از کتاب نوشتید رو بهنام تشکر تو دیالوگ هاش می گه
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
خیلی خوب نوشتید. مرسی
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
مهرنوش مومنی
مرسی که در مورد درخت‌ها شفاف‌سازی کردین ... ولی به من بیشتر حسِ شکنجه می‌داد ... انگار درد می‌کشیدن و معلق در جای نامربوطی بودن
دقیقا قرار بود همین حس رو بدن و با توجه به نمایشنامه حس درستی بود
۱۰ فروردین ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید