در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سمیرامیس بابایی درباره نمایش افسانه ببر: به سلامتی سه تَن داریو فو، صدرالدین زاهد و تئاتری که زندگیست به به
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:59:18
به سلامتی سه تَن
داریو فو، صدرالدین زاهد و تئاتری که زندگیست

به بهانه‌ی اجرای«افسانه‌ی ببر» به کارگردانی صدرالدین زاهد

سمیرامیس بابایی
ماهنامه ی دنیای تصویر

معجون‌ خوشایند زاهد و فو

1. درباره‌ ی داریو فو :

بسیاری از منتقدان داریو فو را که در 13 اکتبر 2016 در 90 سالگی درگذشت پس از میرهولد،پیکاستور ... دیدن ادامه ›› و برشت مهم ترین شخصیت در تاریخی سیاسی تئاتر می دانند. فو مانند این استاتید به‌نام از نزدیک با گروه های انقلابی و جنبش های اعتراضی کار کرد و در جهت پیش برد اهداف آنها تولیدات بسیاری داشت. تئاتری که او اجرا می کرد هم بسیار خنده می گرفت و هم بسیار تحریک آمیز بود . سرشار از تفسیر های تند سیاسی و از بهترین نمونه های تئاتر رادیکال معاصر. او تمام سال های کاریش به دنبال ایجاد نوعی تئاتر بود که نقشی منعکس کننده، مستند و فعالانه از زندگی مبارزاتی مردمان داشته باشد. به همین دلیل تمامی اجراهایش نوعی کنش سیاسی محسوب می شد و چهره محبوب مبارزاتی‌ای در میان مردم و نه البته از دیدگاه لیبرال و پوپولیست به حساب می آمد. فو که داستان سرایی را از مادربزرگ مادری اش و از تبرزنان و ماهیگیران و شیشه گران آموخته بود اعتقاد داشت برای ارتباط با توده ی گسترده ای از مردم کافی نیست صرفا از مشکلات و دغدغه هاشان صحبت کرد باید با اصطلاحات‌شان آشنا بود و از دل سنت هاشان با آن ها سخن گفت. برای همین به بازیابی اشکال سنتی و فرهنگی پرداخت که قربانی قرن ها سرکوب فئودالی و بورژوازی شده بود.
آدم های فو مسخره های گروتسگی بودند که مضامین سیاسی را مطرح می کردند و همزمان که می خنداندند بی عدالتی ها و ریاکاری های نظام را هم نشان می دادند. از نظر مهارت های اجرایی فو اغلب به عنوان یک دلقک توصیف می شود- در واقع او خودش را نیز این چنین توصیف می کند- بله او دلقک بود. یک دلقک برانداز که جنبه های قدسی نظام های قدرت و ارزش هاشان را به سخره می گرفت.
« من کاری همچون یک دلقک می کنم. فقط چند قطره بی معنایی در این مایع آرام و ساکنی که به جامعه معروف است می ریزم و چیزهایی را آشکار می کنم که تا قبل از اینکه بی معنای برملایش کند پنهان شده بود.»
فو همواره مورد حملات پلیس، مذهبیون و فاشیست ها قرار می گرفت و خود و نمایشنامه هایش مورد تهدید و تکفیر بودند. اما او سرسخت و انعطاف ناپذیر بود. حتا بعد از شکنجه هایی که به سبب ربودن و آزار همسرش متحمل شد دست به نوشتن و اجرای نمایشنامه سیاسیِ شدیدالحنی زد .مونولوگی زنانه و فوق العاده قدرتمند و تکان دهنده از تجربه‌ی خود و همسرش به نام «جم نمی‌خورم، جیغ نمی کشم؛ صدایم است که جاریست».
درخشش فو در ترکیب دغدغه های سیاسی و عناصر داستان سرایی،پانتومیم،؛لودگی و گروتسک است . اجرایی سرگرم کننده و در عین حال ضد تولیداتی که جامعه اصلا به آن احتیاج ندارد یعنی: شادی مبتذل و دلخوش کننده اجتماعی! به اصطلاح عامی ترش «چیزی که در شرایط بد دل مردم را شاد کند» از جمله نمایش های بسیار معروف فو نمایشی است به نام «اگر نمی توانی پولش را بدهی پس مجانی برش دار» که در ایران به عنوان «همه ی دزدها که دزد نیستند »ترجمه شده است.این نمایشنامه در پی موجی که به عنوان «خرید پرولتری»در ایتالیا راه افتاده بود نوشته و در سراسر کشور اجرا شد- در اتفاقات اخیر تظاهرات سیاهان در آمریکا که به «سیاهان مهم اند» معروف شد نیز مراد فرهاد پور از آن به نام شاپینگ سوسیالیستی یاد می‎کند- این نمایش ماجرای هجو آلود گروهی از زنان کارگر است که با افزایش قیمت اقلام غذایی و کمبود نقدینگی شان آنچه نیاز دارند را از فروشگاه برمیدارند و در مواجه با شوهران اخلاق گراشان اقلام را زیر دامن های خود قایم و وانمود می‌کنند کودکی را باردارند. نمایش به نوعی نافرمانی مدنی می پردازد و در سراسر جهان به طرق مختلف به اجرا در آمده است.
داریو فو از لحاظ نوآوری های زبانی و فرمی هم منحصربفرد بود. در نمایشنامه ی«اسرار کمدی» او ابتکار خلاقانه‌ای به خرج داده و زبانی اختراع می کند که ترکیبی از زبان محلی و شیوه بیان قرون وسطی‌یست. یک مونولوگ مطولِ خنده دار که با جملات نامفهوم و بیانی بدنی و پانتومیم همراه است. داریو فو بعد از دریافت نوبل ادبی در سال 1997 حساسیت و واکنش های سیاسی اش حتا تندتر نیز شد. اما فو -برخلاف تصورات عامدانه ای که شبکه های تلویزیونی عامه‌پسند در ذهن افراد درباره گرایشات چپ ایجاد می کنند- به سبب گرایش های چپی اش هنرمند و مارکسیستی فصلی نبود. فو و یارانش نه با چرخش روزگار به سمت راست! دست از عقایدشان کشیدند و نه چشم به روی جریان های منحرف سیاست‌گذاری چپی بستند. نمایشنامه افسانه ببر که پیشتر بدان می پردازیم نیز از این دست است.
اما نگاه فو همواره امیدوارنه است. اینکه مبارزات مدنی و اعتراضات می تواند قفنوس وار با آگاهی روز افزون نسبت به نابرابری ها و تضادهای اجتماعی سر از خاکستربر آورد و تلاش های آدمیان برای بهبود جامعه شان اثربخش باشد.
2. درباره ی افسانه ببر
یک سرباز چینی ارتشِ مائو در جریان رژه بزرگ به شدت زخمی می شود او در راه توسط فرمانده اش رها می‌شود تا بمیرد. اما ماده ببری که همراه توله هایش در غاری زندگی می کند از او مراقب می کند. سرباز بهبودی خودش را بازیافته و می بایست به دنیای خود باز گردد و استاندارهای اخلاقی و شخصی خودش را تعیین کند . داریو فو این نمایشنامه را در جریان سفرش در سال 1975 به چین نوشت . افسانه ببر در مورد وفاداری بدون اندیشه به هر چیزی حتا یک حزب سیاسی است که دشمنِ استدالال و نگاه انقلابی است. تک نوازی ای رماتیک و هیجان انگیز از مقاومت و مبازره که بین فضاهای کمیک و تراژیک در نوسان است. فو این نمایش را خود در سال 1978 اجرا برد.
افسانه ببر اجراهای بسیار زیادی در سراسر جهان داشته است. یکی از معروف ترین های سالهای اخیرش: اجرایی متاثر از جریان تظاهرات مالاوی علیه حکومت وقتش در سال2011 است . این اعتراضات بیست کشته و بالغ بر صد زخمی بر جای گذاشت. کارگردان آفریقایی تبار نمایش دراین باره می گوید« می خواستم داستانی از اتفاقی که 20 ژوئیه 2011 در مالاوی رخ داد تعریف کنم. مردم در سراسر کشور علیه دولت تظاهرات کردند. خانواده ها از گرسنکی به ستوه آمده و دانشگاه ها در حال تعطیلی بودند. فساد گسترده، آمار بیکاری بالا و در حال افزایش و اپوزیسیوون ضعیف بود .بیمارستان ها داروی کافی نداشتند. چاره ای جز اعتراضات خیابانی باقی نمانده بود. علت انتخاب افسانه ببر این بود که تفاسیر داستانی بسیار متنوعی داشت . افراد می توانستند تجربیات خود را به روش های مختلف در آن بیان کنند. این نمایش در سراسرآفریقا و اروپا اجرا شد .اما اجرهای بومی اش حال و هوایی ویژه داشت.وقتی در آفریقا اجرا می کنم با فضایی کاملا متفاوت و پر سر وصدا مواجه ام . مردم با هم شعار می دهند و با تو می خوانند و می رقصند و می خواهند با تو به خیابان بیایند.»

3. درباره ی صدرالدین زاهد و افسانه‌ی ببرش

صدرالدین زاهد بازیگر مترجم و کارگردان و از جمله ی اعضای کانون نمایش که در سال 1354 تالار چهارسوی تئاترشهرمان را بازگشایی کرد. هم نسلی های نگارنده زاهد را بیشتر با ترجمه کتاب هایش و تلاش های مکتوبی می شناسند که در جهت بالا بردن سواد تئاتری کرده است.- جدا از اینگه اگر به پیتر بروک علاقه داشته باشیم از خاطرات یا شرح ماوقع اجرای بروک در جشن هنر شیراز و بازی زاهد در نمایش اورگات هم سخن ها شنیده ایم-
افسانه ببر اولین کار زاهد بعد از دهه ها دوری از وطن است. در این تک گویی 90 دقیقه ای او کوشیده است از تلفیق اِلِمان های نمایش شرقی و ایرانی برای خلق فضاهای کمدی بهره جوید. نمایش سرشار از بازی های بدنی و میمیک چهره است. از ضرب گرفتن و آواز زورخانه ای گرفته تا شیوه ای از نقالی و شاهنامه خوانی در آن مشاهده می شود . زاهد نقش سربازی زخمی، هم‌رزم هایش، ببرماده و توله هایش و مقامات کشوری را به صورت مجزا با بدن و صدای خود بازی می کند. در نمایش زاهد تماشاچی ها به جای مردمان چینی فرض می شوند و او در صدد آموزش آنها برمیاید و در این مواجه نور تماشاگران نیمه روشن می شود و نمایش گروهی شکل می گیرد. او سعی می کند طریقه غرش کردن- نافرمانی – را به مخاطبین بیاموزد. بی عملی تماشاچی ها- دست کم در اجرایی که نگارنده شاهد آن بود- خود نشان خوبی است از بی عملی مخاطب- بگیرید مردمان- در مواجه با کنشی که قرار نیست مجازی باشد! جمعیتی که بی جرات و بی واکنش باقی می مانند – آن در هم اشلی کوچک سالن نمایش که هزینه ای هم ندارد!- وقتی سرباز از آنها که گویی تنها تمرین‌شان غر زدن و توقع داشتن و مشاهده کردن و سر تکان دادن شده است! تقاضای غرش می کند بی عملی‌شان نمایان می شود(قطره‌ی فویِ دلقک میراث کارگردان) .
زاهد به خوبی از ماهیت اجرایی نمایش باخبر است و از هنرهای آیین سنتی روحوضی و گاها زورخانه ای در جای درستش بهره برده است. خود در این باره می گوید«کمدیا دلاتره شباهت زیادی به سیاه بازی دارد برای همین در ترجمه متن از شوخی های موجود در سیاه بازی استفاده کردم. در مواقعی که در سیاه بازی کار به سمت جدی شدن می رود شخصیت سیاه با شوخی قضیه را طنز می کند و داریو فو هم تقریبا چنین رویکردی در افسانه ببر دارد»
با افسانه ببر همراه با زاهد از جنگل به غار ماده ببر و توله هاش می روید با روایت او همراه می شوید و علیه حاکمان می شورید- می غرید- کار زاهد با همراهی مخاطبانش است که تکمیل می شود و هر اجرا می تواند تفاوت های خاص خودش را ایجاد کند. از طرفی توانایی بدنی و بیانی شگفت آور زاهد در سن هفتادپنچ سالگی و دیدن اویی که همیشه درباره اش در کارگاه نمایش می خواندیم بسیار جذاب است. جذابتی گروتسک و در عین حال امیدوار!
پایان