امروز برای بار دوم به تماشای این نمایش نشستم.نمیدونم چجوری بگم که لحظه به لحظه اش با تمام وجودم و احساساتم همراه میشد،این نمایش برای من فقط یک نمایش نبود یک زندگی بود،اینسری هم مثل سری قبل دستمو گرفت و برد..اصلا دلم نمیخواد هفته آینده هفته پایانی این نمایش باشه?الن?(اکوئوس تنها پسر زاده ی خود را به تو میبخشد،افسار من در دستان تو خواهد بود)ناگی?چشماش تو تاریکی برق میزد?.مارتین?(عادی یعنی چی؟ عادی یعنی یه لبخند واقعی تو چشم های یک بچه)
و باز هم تک به تک درخشیدین?
چقدر این نمایش حال منو جا میاره?
باز هم تشکر میکنم از گروه جریان چهارم و جناب بصیری ❤️