سایر بازماندگان از آن دست تئاترهای رئالیست که در عین حال مملو از نشانهاند. زمینِ زیر پای ماجرا محکم است با این حال غباری مرئی اما نچندان غلیظ از ابهام، هنرمندانه روی صحنه و داستان رسوب کرده است. نمایش شفاف اما تاریک است. عاطفه نیست اما هست. زمان، بله، زمان خطیست. اما گاهی به طرز حیرت آور و بی نظیری شتاب میگیرد. بدون حتی عوض شدن پرده. بدون احساس ناگهانی بودن، تنها در چند ثانیه، با تدریجی دیدنی، روزها و سالها میگذرند. بدون شک این همان اعجاز تئاتر است. بازیها فوقالعادهاند. همگی در یک سطح. ریتم گیراست. تلخی پیشامدها اعتیادِ ذاتی انسان به غم خوردن و حتی جعل غم را تحریک میکند. یک دلِ سیر غم میخوری. خالصانه و به دور از روزمرهی غمزدهی خودت. و البته شیرینیِ گاه به گاه شخصیتهای تماما خاکستری، و طنز غیر تحمیلی مکالمات، مثل آفتاب زمستان به جانت مینشیند.
سایر بازماندگان را باید دید.