** خطر اسپویل شدن ماجرا **
«نمایش ایرانی» نیمه جان است؛ چشم به ذهن و قلم و همت عزیزانی چون علی صفری و رها حاجی زینل دارد.
تمام قد در برابر تلاشتان برای بازنمایی ادبیات دراماتیک ایران می ایستم.
فضای نمایش را دوست داشتم، موضوع شاید رگه هایی از کلیشه داشت اما دیالوگ های کلیدی بر پایه مفاهیم تعزیه و انتظار گودو وار برای نجات دهنده، اجازه نمی داد این رگه ها
... دیدن ادامه ››
پر رنگ شود؛
- آنجا که ملکوک زینب را از بر بود ...
- آنجا که داوود می خواست لباس شمر ناقص دوخته شود ...
- آنجا که پای تختی به میان آمد ...
در این میان راوی داستان "بی بی"، انگار برایمان قصه می گفت، قصه ای پر از غصه، انگار انتهایش را مثل داستان کربلا می دانستیم اما می خواستیم بپریم توی دل "کبابی حاج مولوی" و سرنوشت داستان را تغییر دهیم.
با بی بی خندیدیم، با بی بی اشک ریختیم بر زخم های ازلی مان و عزاداری کردیم برای قربانی بی گناه تا شاید روزگاری به اصل خودمان باز آییم.
همینطور با "انیس" و "داوود" که بی نظیر و درخشان بودند؛ در آن لحظاتی که منتظر تختی بودند، با تمام وجود به تمام انتظارهای بی نتیجه مردمانمان فکر می کردم ...
سپاسگزارم از همه عوامل و بازیگران نمایش کباب