نزدیک به پنج ساله که توی پروفایل تیوالم هیچی ننوشتم،من انگار پنج سال بود که خودم و گم کرده بودم،خود واقعی ام و،خود درونگرام، خودی که بارها تنها روی صندلی تأتر لمیده بودم و هوای سالن و توی ریه هام داده بودم، این روزها فرق داره خیلی فرق،دیگه هوای سالن و توی ریه هات نمیتونی فرو کنی،ماسک روی صورتت داره خفه ات میکنه،کرونا اومده،دو ساله که کرونا فریاد میزنه و اجراها به تازگی رنگ گرفته ان،بچه های تأتری از تمام اجراهایی که لغو شدن خسته و نالانن،هر لحظه ممکنه بعد اجرا خبر فوت عزیزی و بشنون یا بدن،ما تن و بدنمون لت و پار و داغونه از نبودن تک تک دلخوشی های کوچیکمون،اما این اجرا حال من و خوب کرد،من اینبار تنها تأتر نرفته بودم،روی صندلی کنار دستم کسی نشسته بود که فکر میکنم دوستش دارم
به سختی بلیط پیدا کردم ردیف آخر اون گوشه، روی صندلیم مثل همیشه لمیدم،دستم رو زیر چونه ام گذاشتم و کش موهام و شل کردم که به سرم فشار نیاره، دکمه های پالتوم و باز کردم و منتظر اجرا شدم
این اجرا حالم رو خوب کرد چون صدای هانا کامکار من از زمین جدا کرد
چون بازی تمام بازیگرا بهترین بازیشون بود
چون وقتی آریا رو میدیدم که خسته بعد از اجرا میومد کافه فهمیدم که چقدر با صحنه
... دیدن ادامه ››
اجین بوده
خیلی سخت بود توی این شرایط و من این و با بند بند وجودم درک میکنم
خیلی طولانی بود و از اواسط اجرا کمی خسته شدم
داستان جذاب بود اما قابل پیش بینی
بازی ها بی نظیر بودن
طراحی صحنه میتوانست قوی تر باشه
و در آخر به تک تکتون افتخار میکنم