قهرمان را با ترس و لرز دیدم واقعیتش از لذت تمام بردن از فیلم جدایی تا ناامید شدن با فیلم فروشنده و فیلم های بعدی و اوج نقدهای ضدونقیض تا فحاشی فراستی مصمم شدم به دیدنش و برای من در زمره فیلم های خوب فرهادیست. اینکه بتوانی مضمون قضاوت و تضادهای میان افراد را سالیان سال دستاویز فیلمهات قرار دهی و هر بار طرح و نقشی نو بیافرینی به خودی خود ارزشمند است. قهرمان البته وامدار جداییست و بسیاری از المان های آن فیلم را به میراث برده است و فرهادی بار دیگر الگوی موفق خود در آن فیلم و البته درباره الی را تکرار کرده است این بار از دیدی جمعی. هرچند گاهی از نفس می افتد و برخی اجزا نیز در جای خود نیستند برای مثال همسر اول رحیم که اساسا در فیلنامه نادیده گرفته شده است و یا زنی که با کیف پول ناپدید می شود اما به راستی نقشی در پیام فرهادی ندارند و او تنها تکه هایی را برگزیده است که مستقیم و بی واسط حرف امروز جامعه را واگویه کند. اینکه چقدر پوچیم و چقدر در دام سطحی زدگی گرفتار شده ایم. جامعه ای که هر روز در پی ساختن قهرمان و روز بعد در اندیشه نابود کردنش است و قهرمانان یکشبه ای که به همان سرعت محبوب شدن سقوط می کنند و اسیر جمع قضاوت زده و جو زمانه اند... کلام آخر اینکه چه بخواهیم چه نخواهیم چه خوشمان بیاید چه بدمان فرهادی قهرمان امروز سینمای ایران است و باید قدردان تلاش او در عرصه فیلمسازی بود و در این میان امثال فراستی از جنس باجناق رحیم قهرمان داستانند که عزم خود را جزم کرده اند این قهرمان جامعه را بشکنند همان کاری که با امثال مهرجویی و کیارستمی کردند. نقش ما به عنوان مخاطب است که فرهادی را نه در قالب قهرمان برساخته جو جامعه بلکه استعدادی ناب در فیلمسازی ببینیم و انتقام زندگی نکرده و رویاهای نرسیده را از او نگیریم...