فیلم جالبی بود. ارتباط خوبی باهاش برقرارکردم و به عنوان یه فیلم پذیرفتمش. و البته خنده های خوبی هم کردم.
فیلم برداری و جایگذاری دوربین ها
... دیدن ادامه ››
زیبا بود.
نورپردازی و وایت بالانس خوب حساب شده بود. که اوجش رو تو عبور مامور از راهرو و رسیدن به انبار دیدم.
ریتم و زمانبندی صحنه ها دقیق بود. حتی به نظرم اومد برداشتن قاب عکس از روی تلوزیون، اسلوموشن شده تا با ریتم کار بخونه.
مواجهه من:
حرکت های فانتزی پیرمرد روی پشت بام بهم فهموند که با یه کمدی یا حتی فیلم ساده مواجه نیستم و باید انتظار بیشتری داشته باشم.
تضاد تلوزیون سیاه و سفید و ماهواره دیجیتال و البته تاکید پیرمرد، میل و علاقه ما به داستان شنیدن رو به رخ کشید.
از بعد اجتماعی، پیرزن با وجود ناتوانی به خوبی پای حق خودش ایستاد و فقط زمانی ازش گذشت که خودش خواست. نه تهدید و نه زور و نه ترس نتونست وادارش کنه از حقش بگذره. چیزی که کمتر شاهد و عامل بهشیم.
تصور عاشقانه و رمانتیک پیرزن از فیلم و سریال و تصور اکشن و هیجانی پیرمرد ازش جالب بود.
پیرمرد بخش عاطفی فیلم و سریال ها رو جدی نمیگیره و پیرزن بخش اکشن رو.
پیرمرد میگه: اصن هر جور تو بخوای میگم بسازن. براش غیرواقعی و سرسریه.
و پیرزن تصویرسازی ها و تخیلات اکشن مرد رو جدی نمیگیره و غیرواقعی میدونه و میگه: همچین چیزی نمیشه.
پیرمرد درخیال، خودش رو قهرمان و ناجی می دید. اما در واقعیت توان حمایت از همسرش رو نداره. (در جواب حرف نزن مامور، فقط میگه چشم!)
زن قهرمانش رو تو ماهواره خودش میبینه و البته در خیال مرد این رو بیان نمیکنه بلکه صبر میکنه تا از سکانس تخیلی خارج بشه و بعد بگه، دقت کارگردان دلنشین بود.
متوجه نشدم که قهرمان یه کاراکتر تو سریالیه که میدید یا به معنی عمومی کلمه استفاده شد.
قاب سه نفری با تلوزیون روشن اما بی تصویر، تغییر مسیر فیلم رو به خوبی نمایش داد.
در صحنه آخر زن با گذاشتن کاسکت قبول میکنه وارد رویاهای ذهنی مرد بشه. و با هم انفجار(تخیل مرد) رو میبینن.
منو یاد این جمله انداخت(نقل به مضمون):
خطاب به زنان: اگر میخواهید مردی عاشق شما شود، وارد بازی های او شوید.
آیا سینما چیزی جز داستان گویی و تخیلات خوش آینده؟
به چشم من، کارگردان و نویسنده درک خوبی از سینما و طنز داره. خیلی خوب میدونسته چی میخواد بگه و خوب هم با مسایل اجتماعی و طنز مخلوطش کرده اما در بیان و به تصویر کشیدنش کمی بی تجربه عمل کرده. لازم بود مرز بین تخیل بازیگر و واقعیت مشخص تر بشه. الان به نظر میاد کارگردان مشغول شیطنته، نه اینکه کاراکتر مشفول تخیل.
در نهایت نام های عذرا خوان خواجه و رعنا واعظی رو به خاطر خواهم سپرد.
حیف که بهشون جایزه نمیدن! جایزه که هیچ، حتی میگن دانوشما بابا… با پلیس شوخی میکنی! برو تو راهروی تاریک…