درود به اعضای گروه
من به عنوان یک بازیگر درباره ی نوع بازی بازیگرها نظر میدهم.
اگر کارگردان رو به عنوان هدایت کننده و خالق اثر در نظر بگیریم، باید گفت که کارگردان در هدایت بازیگران و خلق شخصیت های نمایشنامه و خلق فضا و اتمسفر موجود بین آنها ناموفق بود.
بازیگرها خودشون رو به رخ میکشیدن بجای اینکه درونیات و احساسات و وجود نقش را برای ما زنده کنن و تجسم و تجسد ببخشن. برای همین هر دیالوگی که میگفتن فاقد فضا میشد. فاقد روح میشد. خصوصا بازیگرهای دختر کار بجز مارینا که تلاش داشت تا کاراکتر رو زنده کنه. اما کارگردان هدایت مناسبی نکرده بود. بازیگر سونیا هم، خودش خودش را ماسکه میکرد.
بازیگران مرد هم بیشتر به دنبال چگونگی بازی بودن تا چیستی نوع بازی و کاراکتر. شخصیت آستروف اما موقعبت را میفهمید لحظه را میفهمید اما کاراکتر اشتباهی را وارد لحظات میکرد.