سیستمی که بر اطلاعات سلسه مراتبی استوار است آفتِ توهمِ بی اطلاعی و عدم اعتماد به یکدیگر را به جان مردم می اندازد و در بعضی مواقع نیز توهمِ آگاهی
... دیدن ادامه ››
. لذا مردم در زمینی مشترک با سیستم بازی می کنند . زمینی که سیستم سالهاست در آن بازی کرده و قدرتمند تر از حریف خود یعنی مردم در آن ظاهر می شود و در نهایت مردم فریب بازی در این زمین را می خورند و زمانی متوجه می شوند که هیچ بازگشتی در کار نیست و همه چیز تمام شده است . در این میان همه چیز رنگ می بازد و فقط توهم داشتن یا نداشتن اطلاعات مطرح است . این آفت میان مردم نفاق می اندازد و هرکس فکر میکند که اطلاعات بیشتر و درست تری در دست دارد و سعی بر مجاب کردن بقیه دارد . این سعی برای از بین بردن تفرقه در بستر و زمینی اشتباه به خودخوری می انجامد . در واقع آنها از زمانی که وارد زمین بازی اشتباه با سیستم می شوند مرده اند . ارزش ها از بین می روند و لئو توجهی به آداب خانوادگی دعا بر سر سفره نمی کند و درخواست فیلیپ را پس می زند . شکاف از همان خانه شروع می شود در حالی که همگی فکر می کنند قرار است شکافی ایجاد شود اما فعلا در خانه مصون اند . فردی هم که لال است کمترین اهمیت را دارد چون بدون تکلم چندان توانایی برهم زدن بازی را ندارد و آخرین نفریست که کشته می شود . کودکی که خارج از زمین بازیست افسر را متعجب می کند . افسر هیچ حرفی جلوی آن بچه برای گفتن ندارد چونکه بچه هنوز در زمین بازی دیگریست . زمینی که انسانیت در آن زنده است . بچه ای که با پدر بیرون رفته بود اما فارغ از تمامی تهدیدات تنهایی به خانه بازگشته و نظاره گر حریف است . مشابه دیدگاهی که داستایفسکی درباره انسانیت در قرن ۱۹ و پیش از شروع فجایع جنگ جهانی داشت و در اکثر داستان هایش فردی خارج از غائله ضدانسانی وارد ماجرا می شود و معادلات را برهم می زند . بچه هایی که بحث بر سر کیستیِ والدین شان شکاف بر تن جامعه می اندازد . در پایان نیز گفتنی است که این آفتِ توهمِ بی اطلاعی و عدم اعتماد به یکدیگر گریبانگیر همان سیستم نیز خواهد شد .