دوستان کمدی: از هگل تا فانتزی خشونت
با رجوع به کتاب جستاری درباب خدایگان و بنده ی هگل به قلم عبداله نیک سیرت به مطالب جالبی بر میخوریم در این اثر مهم فلسفی مانند دیگر مباحث هگل انسان دایم درحال "شدن" و در سیر به سمت به خوداگاهیست از منظر هگل انسان نخستین بار که به انسان دیگر بر میخورد خودرا انسان میپندارد واز انسان بودن خود اطمینانی ذهنی دارد و برای اینکه این ذهنیت به علم و عینیت برسد این ذهنیت را باید به دیگری بقبولاند تا جهان موجود را که انقدر اعتبارش شناخته شده نیست به جهانی که در ان اعتبارش محترم شناخته میشود مبدل کند و این شروع کنش است وچون دیگران هم واجد این ذهنیت پیشینی هستند نزاع اغاز میشودو پایان این نزاع که در ان دو انسان هردو دعوی انسانیت دارند فقط بامرگ یکی از این دو به نتیجه میرسد اما چون مرگ یکی از این دو باعث از بین رفتن کل این خودآگاهی میشود پس این نزاع به نفع کسی که برنده شده پایان میابد تا لبه ی مرگ و اینجاست که برنده خدا یا ارباب و بازنده و پذیرنده ی باخت در این نزاع بنده است....در ادامه ارباب صرفا" مصرف کننده ونابودکننده ی چیزهایی ست که بنده برای اوتدارک دیده و به برکت کاربنده است که ارباب دربرابرطبیعت آزاد و از خویشتن راضیست وحال چرا بنده، بنده می ماند هگل میگوید عیب و تراژدی این رابطه و نسبت ارباب و بنده این ست که ارباب خویشتن را ارباب و بنده نیز اورا ارباب میداند و به همین خاطر ارج ارباب شناخته میشود اما متاسفانه این ارج شناسی یکطرفه است ولی هگل راه را در ادامه برای بنده باز میگذارد که از گذر از سه مرحله به خودآگاهی تلخ خودش بعنوان بنده برسد که این سه مرحله: مرحله ی رواقی: بمعنای شوق رسیدن به آزادی مرحله ی شکاکیت:نفی هرگونه ازادی و طرد واقعیت موجود و نهایت مرحله ی اگاهی اندوهبار و پذیرفتن بنده بودن و تلاش برای گذر از این خوداگاهی ست
در کتاب تجددوتشخص از جامعه شناس بزرگ معاصر انتونی گیدنز هم بخشی دارد بعنوان رابطه ی ناب و این رابطه در جامعه ی سرمایه داری و مصرفی که بر
... دیدن ادامه ››
اساس معیار ضوابط و قوانین شکل میگیرد، نیاز جوامع امروز ست یعنی رابطه ای جدای معیارهای مادی و انتظارات قابل اندازه گیری صرفا بر اساس تعهد شکل بگیرد و جانشین همان لنگرهایی شود که دربیرون بامعیارهای دیگری سنجیده میشود و رایطه ناب حتا رابطه ی زناشویی نیست که بر اساس قوانین شکل میگیرد و اقتصاد در ان تعیین کننده است بلکه فراتر از ان و برای تعالی و ارامش و بر اساس تعهد فرد به دیگری بدون هیچ چشمداشت قابل تصور است
برای تکمیل مقدمه ذکر انواع خشونت هم مهمه که در مطلبی در خبرگزاری مهر خوندم که خشونت رو به سه دسته ی: 1-خشونت سلفی که بر اساس کنار نیامدن با دیگری و تحمیل به زور عقایدخود به دیگریست و نوعی خشونت بدوی ست 2-خشونت مدرن که بر اساس بیگانه-انگاری دیگری و بر اساس تمامیت خواهی عقلی ست و 3-خشونت پست مدرن که در واقع از بطن خشونت مدرن بیرون امده و تکثیر و تکثر خشونت واحدی ست که در عصر تمامیت خواهی عقلی شکل گرفته و حالا به صورت مطالبات معوق از طریق جنگ حاشیه و متن- جنگ فقیر و غنی-جنگ مهاجروبومی- جنگ اقلیت علیه اکثریت و... شکل یافته
و اما در این اجرا بحث ارباب و بنده و خشونت افسارگسیخته بسیار چشمگیره و خانواده ای رو نشون میده که به انتهای رابطه رسیدن و برای نجات از این ورطه باز به نسخه ی جامعه ی سرمایه محور که با لعابی از اخلاق و اهمیت خانواده بزک شده تن میدن راه نجات رو به خدمت گرفتن دوست میبینن که در واقع نه تنها راه علاجی نیست بلکه تن دادن به همان چرخه ی معیوب کالاشدگی و روابط قدرت در شکل خرد و متکثر شده حتا تا پنهان ترین زوایای زندگی هر انسان ست و برای رسیدن به نتیجه چاره ای جز توسل به خشونت افسارگسیخته باقی نمیماند دوستانی که دوست نیستند و ابزاری هستند برای تفریح و جالبه که زوجی که حال کالا یا بنده شده اند بنظر مهاجر یا حاشیه ای هستند و برای رسیدن به زندگی بهتر به دنیای غربی امدند و در این رویا که باز سرمایه داری برای هر دو زوج به نوعی تدارک دیده دست وپا میزنند انها به ارباب نیاز دارند تا حذف نشوند و ارباب به انها تا خویش را به اثبات برساند و چرخه ی خشونت مرگبار که از قبل تدارک دیده شده استارت میخورد وتا لبه ی مرگ هر دو زوج میرود اما در آن نمیغلتد و کاملن سیر سه مرحله ی گذار بنده تا اگاهی اندوهبار پیش میرود وجالب اینست که از اینجا به بعد به لطف سرمایه داری مدرن طبق نظریه ی هگل یعنی رسیدن به خوداگاهی بنده و تغییر جایگاه ارباب با بنده پیش نمیره بلکه ارباب در ارباب بودن خودش مصمم تر شده و بازی جدیدی با کالای جدید شروع میکنه و بنده به دستگاه پرس سپرده میشود اینجا رسیدن به ارمان رابطه ی ناب یا ادعای به ظاهر اخلاقی رسیدن به رابطه ی ناب مطرح میشه اما دقیقن پوششی ست برای ادامه ی حماقت زوج اول و ارزوهای ساده اما محال زوج دوم و وقتی به ورای متن مینگیریم ارباب اصلی سرمایه و بندگان هر دو زوج هستند
خشونت موجود در اجرا هم بر خلاف خشونت آرتویی برای درمان نیست یا تحمیلی که به بدن بازیگر وارد بشه بلکه یک خشونت سیستماتیکه که از پس دنیای جدید شکل گرفته که به گفته ی جورجو اگامبن خشونتی سرکوب شده ست برامده از حیات برهنه از موجودات تکینه ی بدون هویت وجالب اینکه اکثر فیلمها و حتا رمانهای جدید نوعی خشونت بی پروا و پراسترس توام با نوعی از سادومازوخیسم جز عناصر اصلی شکل دهنده ش شده حتا فضای مجازی و بازیهای رایانه ای از این قاعده مستثنا نیست که من آنرا بعنوان فانتزی خشونت نامگذاری میکنم که شوخی بردار نیست و پس پشت جامعه ی متمدن امروز را نشان میدهد و همیشه ترس فاجعه ی فیلم "فیل" اثر گاس ون سنت یا "بولینگ برای کلمباین" مایکل مور یا تکرار مکرر "هتل رواندا"ی تری جرج یا در واقعیت،فجابع سوریه و لیبی و تیمور غربی وشرقی،ماجرای کودک سوری بر لب دریا و هزار خشونت عریان دیگر بشدت وجود دارد در جهانی که منابع اندک و خواسته ها افسارگسیخته شده و جز رقابت همراه با نزاع و خشونت ره به جایی نمیبرد اما فانتزی خشونت به شما این امکان را میدهد که این افسارگسیختگی رو بشکل یک کانسپچوال آرت در سینما و ادبیات و تاتر و حتا فضای مجازی وارد کنید ینی همیشه بکُشید بدون اینکه کشته باشید و قلع و قمع کنید بدون لشکرکشی مغز کسی رو بترکونید بدون مجازات و انواع سلاحها و مرگها رو برای رقیب ببینید و انتخاب کنید وبا نورپردازیها و افکتها و جلوه های ویژه ی سینمایی و هنری تا سرحد جنون در خون و نفرت دست وپا بزنید
تارانتینو در جواب اینکه این همه خشونت در فیلمهات برای چیست میگوید: "مگر در بیرون این خشونت نیست مگر وسوسه ی کشتن ناخوداگاه من و شما را همیشه به چالش نمیکشه من اونقد باخودم رو راست هستم که این صحنه هارو نشون بدم اصلن به سینما اومدم تا بکشم بدون اینکه مجازات بشم(نقل به مضمون)" و فون تریه هم درباره ی افسارگسیختگی غریزه ی جنسی در نیمفومانیک تعبیری به همین مضمون ارایه میده
در این اثر هم متن به سمت پایه ریزی یک سیستم اخلاقی و رسیدن به نوعی کاتارسیس پیش نمیره و عامدا" قسی-ست و خشونت را کمیک میکند نه اینکه کمدی را به خشونتی اسلب-استیک-وار تزیین کند و این همان ابزورد جامعه ی جدید غربیست خسته از معنا و خود-تخریبگرِمعنا و اخلاق و هرچی عمیق بودن ست
و سوال جدی که برای من پس از دیدن این اجرا و خواندن نقدها پیش آمده اینست که :چرا مفاهیم این اجرا و خشونت درونی آن اینقدر بر خوداگاه و ناخوداگاه منی که در اینسوی غرب ودر حاشیه ی این ابزورد ایستادم تاثیر میگذارد؟
درباره ی اجرا:
اجرای مینیمال با حداقل دکور و مواجهه با متنی که به سمت مرگ متن پیش رفته(یعنی یه ایده ی ناب در چند سطر با انواع صحنه های خشونت بارو بازی-گونه ترکیب شده که نه شخصیت پردازی میکنه و نه قصه گویی) نوعی خو-بسندگی هنر تاتر را القا میکند که باهم سازگارند وجود مربع بعنوان چهارچوب کنشها به نظرم خوبه حتا بهم زدن معادلات بازی توسط کارگردان و وقفه انداختن در روند بازی هم ایده ی خوبیه از همه بیشتر استفاده از صداها و اواهای بازیگران بعنوان نوعی از موسیقی و بکارگیری ضبط صوت و موسیقی زندهی درون-اجرایی ویک موسیقی مغشوش در انتها بسیار برای من لذت بخش بود اما عیب کار از نظر من کشداربودن بازیها و عدم یکدستی صحنه ها و بازیهای کمی خارج از کنترل بود
درخشانترین و هوشمندانه ترین صحنه،نقش بازی کردن زوجها بجای یک سریال خارجی بویژه با دیالوگهای انگلیسی بود
ازهمه ی عوامل اجرا سپاسگزارم و به همگی خسته نباشید میگم بخصوص به بازیگران جوان واینده دار این کار که اجرای بسیار سنگین و بعضا پرخطری را هر شب به صحنه میبرند و کارگردان جوان با آتیه که انتخاب متنش و تسلطش بر چیزی که متن میخواهد و هوشمندیش برای تشخیص جنس نیازهای تماشاگر و جامعه ی امروز ما قابل ستایش ست