سلام؛
بعد از یک ماه به تیوال سر زدم، یکهو یادم افتاد که چندوقت پیشی که خیلی دور نبود، هر روز صبح دیوار تیوال را چک میکردم و نظرات را میخواندم، الان که فکر میکنم خاطره هایی کمرنگ از لحظه شماری برای تیاتری که تازه قرار بود اجرا شود، تکاپو برای تصمیم گیری برای تیاتری که در شک بودم،آیا ببینم؟یانه! پیگیری از دوستان دست به قلم، و پیشنهاد تیاتر به دوستانی که شاید حداقلی نسبت به من اعتماد داشتند.
انگار که نه انگار،
همه چی به پشت دیوارهایی برگشت که همیشه اول هر اجرا قرار بود خاموش شوند و یا پرواز کنند و از ما دور شوند، تا ما حواسمان به تیاتر باشد، صحنه را از نزدیک ببینیم، صداها را مستقیم و از دهان بازیگران بشنویم، نورها را بدون فیلتر ببینیم و بگذاریم زمان را برایمان پیش ببرند،
نه میتوانستیم عقب بزنیم که چه دیده ایم و نه جلو بزنیم که زودتر ببینیم
... دیدن ادامه ››
چه می شود!
حقیقتا که دلتنگ شدم.
فیلم میبینیم و سریال میبینیم و کتاب میخوانیم و فیلم-تیاتر میبینیم ولی استرس دیر رسیدن به اجرا را نداریم!
آدرنالین هر تیاتری از بیننده تا دست اندرکار " اجرا"ست، از بالا تا پایین، اگر اجرا نباشد، هیچی نیست، اگر اجرا نباشد تمام دیده ها و شنیده هایمان در مختصات تن و مغزمان می ایستد و می ماند و می گندد.
حقیقتا دلتنگ شدم.
نه اینکه دلمرده و دلسرد شویم،
نه اینک مخاطب می رود،
نه اینکه دیگر کاری بسته نشود،
نه اینکه سالن ها خالی می ماند،
نه . . .
تیاتر خونی است در جریان رگ های زندگی.
همه چی از نو، به قبل برمی گردد.
و این ما هستیم که در فقدان بوده ایم و آن تیاتر است که همیشه جاری است.
همه چی از نو، به قبل برمیگردد و سالن ها پر میشود.