فرزاد جعفریان عزیز
نمیدونم چجوری میشه توصیفت کرد؟
شاید شبیه حس زیبای تماشای ترنم باران پاییزی از پنجره ی اتاق شیروانی باشی،یا شبیه تماشای منظره ی زیبای غروب خورشید از بالای یک کوه،میتونی اولین دانه ی برفی باشی که ورود زمستان رو نوید میده،میتونی شبنم صبحگاهی باشی بر روی برگ زیبای درخت گیلاس،شاید وجود تو رو بشه با حس وصفناپذیر آغوش مادر،بوسه ی بهشتی معشوق،و لبخند زیبای عشق توصیف کرد...
حس بودن تو میتونه حس قدم زدن شبانه تو خیابان شانزه لیزه باشه،میتونه خاطرات شبهای عاشقی خیابان نادری باشه،میتونه طعم خوش قهوه در کنار حضرت یار باشه...
هر چی هست،توصیفت سخته رفیق دوست داشتنی،انسانیت با وجود امثال تو معنا پیدا میکنه و تو آینه ی تمام عیار زیبایی و عشق هستی.
دیر متوجه شدم و با واسطه فهمیدم تولدت بوده
بی واسطه تولدت مبارک.