"دنیا پُره از عقب مانده های ذهنی که ممکنه روزی به هیولا های خطرناکی تبدیل بشن...."
#مانستر
همه چی اولش خیلی خوب به نظر می رسه . ما داریم زندگیمونو میکنیم و هنوز از چیزی خبر نداریم ....
کم کم هیولا ، به ما زور میگه . ولی چون از قبل احساساتمون رو برانگیخته کرده، ما باهاش همراه میشیم. هر چی بیشتر باهاش کنار میایم ، هیولا بیشتر عرصه رو بهمون تنگ میکنه و بیشتر زور میگه ... هیولا یه وسیله و نماد بی ارزش رو #مقدس_نمایی میکنه و کلی دروغ میبافه و نقش بازی میکنه و احساساتمون رو درگیر میکنه . ما باز هم باهاش همراه میشیم (البته راه دیگه ای هم وجود نداره) .....
وقتی چشممون به واقعیت باز میشه، میفهمیم که کاملا رو دست خوردیم و همه چی بازی بوده و با تمام وجود احساس خطر میکنیم ولی دیگه خیلی دیر شده . ..
هر چی تضرع و التماس میکنیم، هر چی صبوری میکنیم و به هر ساز هیولا می رقصیم ، هیولا عرصه رو تنگ تر و تنگ تر میکنه ... تا جاییکه دیگه صبرمون لبریز میشه ، به جنون و دیوانگی میرسیم، دیگه هیچی برامون مهم نیست ، علناً به اون وسیله و نماد تقدیس شده توهین میکنیم و #واقعیت رو فریاد میزنیم ....
نتیجه ش : "هیولا عصبانی میشه ، خون ما رو میریزه ...."
بهاره برنجی
دی ماه ۹۸