نمایش بسیار عالی بود. بازیگر نقش روثبارت، به خصوص در پلان های نهایی و در پلان منتهی به مرگ اودیل بسیار زیبا بازی کرد، از نظر حرکات نمایشی کاملاً
... دیدن ادامه ››
متناسب با نقش جادوگر عمل کرد. اودیل کاملاً با احساس و تأثر برانگیز بازی می کرد، طوری که در انتهای نمایش کاملاً خودش رو در منظر تماشاچی بیگناه و معصوم جلوه میداد، و تردید و شک او برای کشتن مادرش کاملاً عالی بازی شد. صدای زیگفرید کاملاً نوستالژیک و مؤثر بود. اودت در پلان زندانی شدنش به دست روثبارت بسیار با احساس و طبیعی بازی میکرد و حس علاقهاش به زیگفرید رو میشد به بهترین شکل درک کرد. بازی شاه خوب بود و حس بیرحمیاش که حاضر شد برای کشتن روثبارت، جان اودیل رو فدا کنه، بسیار عالی منتقل شد، همچنین تأثری که پس از فهمیدن این که پدر اودیل هست، بسیار خوب نمایش داد شد. حقیقتا در بازی مارتا و ملکه نکته خاصی ندیدم. نویسنده از داستان اصلی خیلی پیروی نکرده بود و بازنویسی کردهبود که تا حدی خوب از آب دراومده بود. اما چند ایراد داشت؛ مثلاً نقش مارتا در داستان میتوانست پررنگتر باشد و باید در داستان، تأکید بیشتری بر مثلث مارتا، ملکه و روثبارت میشد. نمایش دکلمه ها و دیالوگ های ماندگار فراوانی داشت و از منظر فلسفه اخلاق هم حرفی برای گفتن داشت. نمایش به خوبی نشان داد که نه شاه شخصیتی سفید و نه روثبارت شخصیتی سیاه است، بلکه ما در دنیایی با شخصیت هایی خاکستری زندگی میکنیم. و وجود این شخصیتهای خاکستری و انتخاب های خاکستری هست که قضاوت رو برای ما سخت میکنه. انتخاب شاه به ما نشون داد که نباید به هر طریقی برای نیل به یک هدف گام برداشت و پیامد های منفی رو نادیده گرفت. داستان و شخصیت پردازی و بازی عالی بازیگر نقش روثبارت به حدی عالی بود که در انتها تماشاچی روثبارت رو تبرئه میکرد و به احترامش میایستاد. فقط نکته ای که قابل درک نیست این هست که زیگفرید چطور فقط با نیم ساعت معاشرت با اودت عاشقش شد؟! حضور نقش مارتا و ابراز تمایل زیگفرید به او موجب شد تا از رنگ و بوی عاشقانه داستان کاسته بشه و عشق زیگفرید صرفاً در حد یک علاقه ساده دیده بشه به نظرم. به نظرم سرعت پیشروی وقایع در پلان های آخر کمی زیاد بود، در صورتی که می شد در عوض، پلان های ابتدایی رو کمی کوتاه تر کرد. موسیقی پس زمینه هم تا حدی خوب بود. نورپردازی و بخار و دود در پلان های جادوگر هم کاملاً عالی و به جا بود.
امتیاز من: ۴.۱ از ۵