کاری که امشب دیدم یک کاری بسیار معمولی بود در حد تله تئاترهای تلوزیونی .
کلا داستان این بود : مردی که از زندگی روزمره اش خسته است به جای زندگی
... دیدن ادامه ››
در هتل دلش می خواهد بدون آن که بیمار باشد به مدت نامحدود در یک بیمارستان خصوصی اوقات خود را سپری کند. تنها جمله مهمش هم همان جمله آخر است : مشکل من اینه که هیچ وقت هیچیم نبوده !
همین . هیچ چیز دیگه ای نه در بازیگری و نه در هیچ جای دیگه تئاتر به چشم نمی خوره که تماشاگر رو درگیر خودش بکنه . ضمن اینکه پایان داستان اصلا از ابتدای نمایش لو رفته . ظاهرا کارگردان محترم فراموش کرده اند که در هنرهای نمایشی یک چیزی وجود دارد به نام ریتم .. که باعث بشه تماشاگر خسته نشه .
بازیگری کارها هم چیز خاصی نداشت مخصوصا نقش اصلی که لحن حرف زدنش خیلی مصنوعی و اغراق آمیز بود . دکتر شیفت شب بد نبود .. همینطور سرپرستار .. ولی دو تا پرستار دیگه خیلی خیلی معمولی بودن .
نمره من 2 از 5