در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | pajand soleymani درباره نمایش سکوت سفید: سکوت سفیدی از جنس بتهوون پژندسلیمانی روزنامه‌ی شرق، ۲۴ آذرماه ۱۳۹۸
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 11:34:43
سکوت سفیدی از جنس بتهوون
پژندسلیمانی
روزنامه‌ی شرق، ۲۴ آذرماه ۱۳۹۸

سکوت سفید، سکوت دو ضربی موسیقی که به معنای واقعی کلمه در نمایش کوروش سلیمانی می‌توان دید. از صحنه و دکوری ترو‌تمیز و سفید، تا لباسهای بازیگران و حرکت شسته رفته‌ی آنها روی صحنه و شیوه‌ی انتخابی بازی همه و همه اجرا را تبدیل به یک ملودی آرام کرده که نواخته می‌شود و به گوش مخاطب می‌نشیند. بازی‌هایی که شیوه‌ی اجرای نقشها را با فضا جفت و جور می‌کند. همانطور پرطمطراق و همانقدر آهنگین. حتی میزانسن‌ها و حرکت بازیگران در نیمه روشنایی میان صحنه‌ها برای رسیدن به جایگاهشان. اصلا اگر بدانیم موسیقی چیزی نیست جز سکوت بین نتها، بی‌شک سکوت سفید را هم باید یک سمفونی گوش‌نواز دانست که می‌توانی در خلوتی گوش بسپاری بهش. یک سمفونی پر از سکوتهای دوضربی. سکوتهایی که با متن تام استوپارد و با ذهن خلاق و کاربلد کوروش سلیمانی یک قطعه کلاسیک ساخته. از آن کلاسیکهای روان، بدون اوج و فرودهای موتزارت. چیزی شبیه «برای الیزه‌»ی بتهوون. ... دیدن ادامه ›› نرم و روان.

تام استوپارد، نویسنده‌ی انگلیسی، چک تبار که تاکنون فیلمنامه‌ها و نمایشنامه‌های زیادی نوشته است و بسیاری از آنها درخشیده‌اند، در نمایشنامه‌ی «آرامش از نوعی دیگر» که کوروش سلیمانی با انتخابی درست آن را به «سکوت سفید» تغییر داده است، داستانی برایمان روایت می‌کند از یک آرامش دراماتیک. آرامشی که هر روزه و هزارباره با آن روبرو نیستیم و تعریفش را نشنیده‌ایم. نام انگلیسی این نمایش بیشتر به معنای «صلح مهجور» است که شاید به دلیل فضای داستانی این ترجمه‌ی واژه به واژه را به «آرامشی از نوع دیگر» تغییر داده‌اند. متنی که با ظهور شخصیت در دل فضایی متفاوت و جدید، داستانی از نوع دیگر برای ما بازگو می‌کند. اما آنچه می‌توانیم در نام اصلی متن و البته قصه‌ی پنهانی پلات بیابیم، واژه‌ی صلح است. صلحی که آقای براون با حرکتی به ظاهر نامعقول و به زور برای خودش دست و پا می‌کند. حیرانیم به چرایی این جستجو، چرایی این اصرار. اما متن و مونولوگ شخصیت، جواب علامت سوالهای ما را می‌دهد. او طعم جنگ را چشیده و حالا به دنبال صلح است. به دنبال تکرار امنیتی که در بیمارستان پشت جبهه تجربه کرده بوده است. آنچه ما را به «جان براون» نمایش سکوت سفید علاقه‌مند می‌کند، علاوه بر بازی سامان دارابی، عشقی‌ست که پایش را هر کجا بگذارد، می‌توانیم همذات‌پنداری کنیم باهاش و خودمان را توی لحظه‌هاش ببینیم و بیابیم.
آنچه در اجرای کوروش سلیمانی اهمیت دارد، این تاش سفید و گذاشتنش به عنوان یک بن‌مایه‌ی پنهان در سراسر اجراست. آنطور که می‌شود در سراسر صحنه و الف تا یای اجرا آن را در جایی یافت. حتی وقتی تنها و تنها باری که آقای براون سنگی در آرامش صحنه و نمایش می‌اندازد و موج می‌اندازد توی آن اتاق سفید و ‌ از جنگ می‌گوید، باز هم سفیدی اتاقکی که مجروحین جنگی در آنجا‌ بستری بوده‌اند در ذهن مخاطب نقش می‌بندد و به تصویر کشیده می‌شود.
موسیقی دو ضربی کوروش سلیمانی با شیوه‌ی اجرایی خاص خود او که می‌توانیم در اجراهای دیگرش طی این سالها ببینیم، آرامش را همچون یک خیال به تصویر در می‌آورد و مواج و رقصان با خود پیش می‌برد. آرامشی که همچون آقای براون در جایی از این جهان گم شده است.

http://sharghdaily.com/fa/main/page/5031/10/هنری

خواندم نوشته‌ی شما را و موافق نیستم با بخش‌هایی از آن.
یک موقع است یک نفر نظری می‌نویسد در تیوال، در صفحه‌ی اینستاگرامش یا... اینها به مثابه نگاه شخصی است و می‌شود یا پذیرفت یا نپذیرفت، چالشی هم نیست چون موضع‌ش را تعیین کرده و وضعیت‌ش پیداست.
گمانم زمانی که نوشته‌ای در قالب مطلبی ژورنالیستی شکل می‌گیرد دیگر از آن بُعد شخصی در می‌آید و می‌شود به خودش هم نقد وارد کرد، همان طور که به نگاه من هم می‌شود.
مطلب بیش از آنکه بر پایه‌ی کشف و استدلال باشد، بر پایه تحلیل با انتخاب یک نظام نقادانه باشد ناشی از نگاه شخصی است که حکم دارد، که ... دیدن ادامه ›› قضاوت می‌کند و نویسنده خودش را تعمیم می‌دهد به سایر مخاطبان.
اینها به نظرم بیش از آنکه نقد باشد یک معرفی از منظر نگاه شماست که البته در وجه عام قابل احترام در وجه خاص اما ناکافی.

به این بخش توجه کنید:
" حتی وقتی تنها و تنها باری که آقای براون سنگی در آرامش صحنه و نمایش می‌اندازد و موج می‌اندازد توی آن اتاق سفید و ‌ از جنگ می‌گوید، باز هم سفیدی اتاقکی که مجروحین جنگی در آنجا‌ بستری بوده‌اند در ذهن مخاطب نقش می‌بندد و به تصویر کشیده می‌شود"

چرا این تصور وجود دارد که در ذهن مخاطب لزوما سفیدی اتاقکی که مجروحین جنگی در آن بستری هستند نقش می‌بندد، چرا خون نه،چرا ناله نه و خیلی چیزهای دیگر
این تحدید و مقید کردن گمانم ناشی از جهان متن نیست.

شاید مصداق این جمله از مزلو باشد:

اگر تنها ابزاری که دست شماست چکش باشد ، همه ی مسایل را میخ می بینید.

ارادت و سپاس
۲۴ آذر ۱۳۹۸
آقای متاجی عزیز،
ممنون از اینکه مطلب را خواندید و نگاه دقیق شما.
اول از همه مطلب بنده، نقد نبود و اساسا بنده نویسنده و بازیگرم و نقد نمی‌نویسم.
توصیف و شرح و تحلیل را مناسب‌تر می‌دانم برای نوشته‌هایم راجع به اجراهایی که می‌بینم.
و اما راجع به موضوع مطروحه:
مدلولهای بسیار آنقدر برای هر تصویر و برای هر واژه زیادند که باید آنها را محدود کرد به آنچه از کلیه‌ی ... دیدن ادامه ›› عوامل اجرایی برای رساندن و القا آنها استفاده شده. وقتی تمامی عوامل اجرا، همانطور که در متن هم اشاره شده، سعی بر همان سفیدی داشته، فرای اینکه آیا استوپارد قصدش چنین بوده یا نه، نمی‌توان مدلول بی‌ربطی را در تحلیل به کار برد. اتفاقا من به مدلولهای شخصی کاری نداشتم، چرا که تصویر من متفاوت از آن چیزی‌ست که کوروش سلیمانی عزیز به تصویر کشیده و اگر تنها به نمایشنامه بسنده کنیم، چسباندن تصاویر ذهنی آنقدر بی‌شمارند که نمی‌توان آن را در یک مطلب گنجاند. اما وقتی اجرا سعی در بکارگیری عواملی، از جمله تغییر نام نمایش از صلح به سکوت، جهت پیشبرد تفکر و اندیشه‌ی خودش را دارد نمی‌توان آنها را ندیده گرفت.
پس بی‌شک تحلیل بر اساس عوامل اجرایی و نشانه‌شناسی بوده و ربطی به دیدگاه شخصی بنده ندارد.
متنی که کلمه‌ی صلح را از نام آن خط می‌زند، نمی‌خواسته پارادوکس خشن آن را که جنگ و خون و فریاد را دل دارد به ذهن متبادر کند.

باز هم ممنونم از دقت و پیغامتون.

ارادت فراوان
۲۴ آذر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید