بینظیر بود! بینظیر بودید همگی!
اشکهای تلخ تلخ من سرازیر شده بودند و حس میکردم در جایگاه شاهدی هستم بر وقایع روزگلرم در پشت شیشه، به بازی گرفتن زندانی و تحقیر و تحقیر و تخریب . که این دومینوی کثافت همه را فرو میریزاند همه در بازی چیده شده اند و فقط یکیست که تلنگر را میزند و هر گاه همه تا ته نریزند شاکی میشود.
او خود را در دیگران محکوم به "بازی کردن" آرام آرام باز تولید میکند، اما این بازی همیشه یک برنده دارد و آن خود اوست...
آنها آنقدر بازی میکنند که باور کنند اتاق گاز از آن بازی بهتر است، و اگر نه بازی آنها را رها نخواهد کرد آنان هرگز آزاد نمیشوند...
و با هر بار شنیدن "بخند" بغض من بزرگتر میشد. روی این صحنه میشد درد و وحشت و تحقیر و بی پناهی از اینها را نه فقط درک که حس کرد و با اون تا ساعت ها بعد پایان اجرا موند و زندگی کرد.
عالی بودید.