اما راجع به نمایش کاتالپسی،
کانال کولر، پیش برنده و یا به نوعی بنمایهی تمامی خردهداستانهای نمایش است و بیشک مضمون داستان نیست. مضمون خانواده است و مشکلات زوجین که بهسادگی هرچه تمامتر حرف خودشان را در این نمایش میزنند. بازیهای دلنشین، علیالخصوص بانوان اجرا (پانتهآمرزبانیان و هدیه حاجیطاهری) و شخصیتهای باورپذیر که انگار از دل جامعه بیرون کشیده شدهاند و گذاشته شدهاند روی صحنه، همه و همه در خدمت نمایش به کار گرفته شدهاند.
صحنههای سورئال و فراذهنی دو زوج نویسنده که میتوان گفت ایدههای نوشتنشان هستند و ما تماشاگران و خوانندگان متن اساسا غرق ایدههای آنها میشویم. ایدههایی که در دل کانالهای کولر پیچدر پیچ گیر کردهاند و هر کدام با نام و قصهای، راهی به حریم این دو زوج باز میکنند...
و در انتها بازگشت به حقیقت زیستن که با حضور دختر این زوج روی صحنه جان میگیرد. حقیقتی که به جای صداهای گوشخراش و ترسناک که در طی نمایش از گوشه کنار صحنه به گوشمان رسیده، موسیقی آرامی را مینوازد و زن و شوهر را تسلیم حقیقت میکند. تسلیم زندگی...جمع اضدادی که یقهی همهمان را گرفته است.