باله ی دریاچه ی قو ی چایکفسکی ؟ تصور میکردم حتما کارگردان محترم نمایش به جهت محدودیتهای موجود برای رقص باله که از قضا در این نمایش میبایست بار عمده ی انتقال مفاهیم داستان را به دوش می کشید، ایده ای جذاب و نمادین مطرح کرده باشد، بهرحال حتما ایشان این محدودیتها را می دانستند، ولی با کمال تعجب از ابتدای نمایش بدون ایده ی نمادین مستقیما به سراغ اجرای باله رفتند، اما متاسفانه بسیار ابتدایی و ناشیانه با گروهی بالرین که به نظر بدون تمرینات مربی حرفه ای فقط پروبال می زدند و بیشتر ادای کبوتر را در میاوردند تا باله ی قو ... و متاسفانه این حرکات ناشیانه بار حسی درام را هم به شدت کاهش داده بود، شاید قوی سیاه آرنوفسکی با بازی مسحور کننده ناتالی پزتمن یا تماشای باله های راوی داستان دریاچه ی قو سطح توقعم را از تماشای این نمایش به قدری بالا برده بود که متاسفانه این کار بسیار آماتوری و ابتدایی در نظرم آمد. بجز بازی کاراکتر جادوگر باقیه بازیها هم من جمله همسر پادشاه ، اودت و زیگفرید بسیار تصنعی و اغراق شده به نظر می آمد. دودی که در چند صحنه بدون دلیل خاصی فضای سالن را پر می کرد و بوی عود بود یا چه ، نمی دانم، در کنار پروبال زدنهای مکرر قوهای سفید و دکور آماتوری صحنه بیشتر مرا به یاد نمایشهای دبیرستانی می انداخت.. بهر حال این تجربه ی پیش خرید بلیط نمایش هنوز به اجرا درنیامده این بار به ذائقه ی من ، کال از آب درآمد.