یون فوسه از چیزهایی مینویسد که درونمان هستند اما تمایل و خواستى برای دیدنشان نداریم.فهمیدنِ اینکه چه چیزى در حقیقتِ درونت مثل ماده اى مذاب از جنس یخ در حال حرکت است کارى بس دشوار و دشوارتر از آن پیدا شدن بستر یا موقعیتى براى بیان آن است.اجراى "زیبا" با در نظر گرفتن بضاعتِ خود این کشف و شهود را از همان ابتدابه خوبى در فضا جارى میکند.اتمسفرى مظروف به بازى حساب شده ولى فضاساز در جریان تصویرگرایی بصری و حسی از بازیگران که همراه با نریشن و افکت صوتی در حال جاری شدن است.به طورى که شنیدن جنس صداى نریتور نیز حواس شما را محکمتر و دنباله رو ىِ قصه میکند.جریانى سیال و تأثیرگذار که مد نظر کارگردان بوده است و به اندازه کافى شکل گرفته است.
از نظر فضاسازىِ خطى ابتدا همان پایان است و پایان همان ابتدا بصورتی که اغلب تماشاگران متوجه پایان یافتن نمایش نمیشوند و این خود ایده اى است براى همگامى با وزنِ کلمات هر دیالوگ و کل متن که یون فوسه وام دار آن است.طراحى صحنه اى موجز اما تصویرساز که در کناره ساحل میگذرد میتواند شما را به نسبتِ گنجایشِ زیستتان به هر منطقه اى از حال و هواى ساحلى متروک با دیوار ها و نیمه دیوارهای سیمانى بکشاند.رنگ خاکسترى مربوط به بتن و سیمان و هارمونى آن با اتمسفر نمایش،شخصیت هایى برساخته از منطقه اسکاندیناوی را موازى با شخصیت هاى اصلی و حتى در دل هم پیش میبرد.شخصیت هایى که در حال انجام تلاشی نافرجام نزدیک به تلاشهای ابزورد برای انتقالِ پرسش و پاسخهایى هستند که تماشاگر دائماً در حال کنجکاوىِ آنهاست.کل اجرا بصورت مجموع و فرد به فرد در تلاش براى رهایى است.تلاشى کم جواب از جنس رفتارهایى که هایدگر و ویتگنشتاین در فلسفه و بکت در ادبیات نمایشی از میان آن گذشته اند .تاثیر حرکت و پویایی بر بدنهای بیحرکت و رخوتزدهایست که اگرچه از خفقان و فقدانها آماسیدهاند، اما از کار نیفتادهاند.
" زیبا " اجرایی است که در آن زمان هدف نیست بلکه خود مسئله اى روحى است و پویا در مکان.
تبریک به کل گروه