سه کیلو دویست و پنجاه گرم روایتی بود که این جمله رو در ذهنم تداعی میکرد که زندگی بر بیچارگان اجبار است .دکور کار باعث میشد که بازی بازیگران باور پذیر به نظر برسه و انگار از پنجره ای داری به خونه همسایه ات نگاه میکنی .کاراکترها تقریبا هرکدام داستان خودشون و بازگو کردن ولی فک کنم به جهت محدودیت زمانی به چند شخصیت زیاد پرداخته نشد مثل کاراکتر محترم ولی بازی خانم یوسفی کارکتر محترم و دلچسپ و دوست داشتنی کرد .محمد نادری با تواناییش تونست فاصله خودش با همبازیاش و کم بکنه تا کم تجربگی اونا زیاد به چشم تماشاچی نیاد که جای تحسین داره ،وجود بازیگر ملیت افغانی هم نشاط ویژه ای به صحنه با اون گویش دلنشینش داد که از هوش کارگردان باید تقدیر کرد .ونکته اخر اینکه جنس و بسته بندیش به نظر سه کیلو دویست و پنجاه نمیومد کمتر بود