تئاترهای تماما وطنی به طور کلی از مشکل متن رنج میبرند، حالا تصور کنید که متن را به کل حذف کنیم و جایش بداهه بگذاریم. نتیجه؟ دو ساعت تمرین با سبک «دورهمی» و کسالت بار که نقاط اوجش شوخیهای خارج از اجراست، یا مسابقه چه کسی میتواند عصبیتر باشد. دلیلش هم واضح است، بازیگرها نویسنده و قصهگو نیستند، و اگر هم باشند در یک بداهه پنج دقیقهای فرصتی پیدا نمیکنند یک دیالوگ قابل اعتنا بگویند. یا اگر هم تلاش کنند بداهه بهتری به نمایش بگذارند آنقدر ذهنشان درگیر شود که یادشان برود بازیگر حرفهای روی صحنه باید با صدای بلند دیالوگ بگوید یا میانه دعوا با بازیگر زن نباید خشونت فیزیکی واضح نشان دهد. پس ۵ دقبقه را (که بعضا در میانه آن دعا میکنند زودتر تمام شود) با رساندن اجرا به اکستریمهای عصبی، احساسی و کمدی رد میکنند و در نهایت کاریکاتوری از هدف اصلی طراح تئاتر به مخاطب نشان میدهند.
در ضمن، خودتان را برای یک مونولوگ ۱۵ دقیقهای طراح/کارگردان هم در ابتدای نمایش آماده کنید که تلاش میکند به شما بفهماند این مخلوق عجیب و ناشناخته که قرار است ببینید چیست. و متاسفانه در این هم چندان موفق نیست.