مشق شب رو از ابعاد مختلفی میشه بررسی کرد. نقش دیکتاتوری پدر در خانواده من رو یاد چیزهای جالبی میندازه. حاکمان پر ادعایی که از اداره مملکت فقط
... دیدن ادامه ››
تنبیه کردن و دستور دادن رو یاد گرفتن و هنگام مواجهه با مشکلات هیچ ایده و راه حلی در سر ندارن. حاکمانی که قربانی کردن بقیه احتمالا اولین راه حلی هست که به ذهنشون میرسه. و فکر کنم این سناریو ها واسه هممون این روزها آشناست. چجوری این حاکمان سرنگون میشوند؟ فقط با اتحاد سایر اعضای اجتماع یا همون خانواده.
نکته جالب اینه که این دست از دیکتاتوران به خود میبالند که همه ی کارها رو درست و به اندازه انجام میدهند و مورد عشق ورزی سایرین قرار میگیرند. در حالی که عشقی در کار نیست و فقط احترام ناشی از ترس است.
ما در نمایش میبینیم که پدر خانواده، تاکید زیادی به دور هم شام خوردن و سفر کردن داره. به این معنی که خانواده رو خانواده ای گرم و صمیمی در ذهن داره. این در حالی است که خود پدر هر لحظه درون خانواده نفرت پراکنی میکنه و جلوی عشق ورزی رو میگیره. از تبعیض بین اعضا گرفته تا توهین به اعضای خاص تر خانواده. این قضیه در جوامع دیکتاتوری هم به همین شکل دیده میشه. بعضی ها از ما بهتران میشوند و احترام و مزایای بیشتری دریافت میکنند.
اما دقیقا زمانی که دیکتاتور در حال سقوط هست و به از ما بهترانش نیاز داره، پشتش خالی میشه و اتفاقا اولین ضربه رو از عزیز ترین عضو خانواده میخوره.
چرا که اینجور اعضا همیشه تا زمانی کنار تو هستند که قدرت داری و تیمارشون میکنی. به محض اینکه قدرتت رو از دست بدی دست به کار میشوند تا قدرت را خود به دست گیرند. که این مورد هم باز برای هممون آشناست.
اما یک سناریوی دیگه هم میشه در نظر گرفت که جای ظالم و مظلوم در اون عوض میشه و پدر(حاکم دیکتاتور) در جایگاه مظلوم قد علم میکنه. پری که خانواده ای تشکیل میده و اون رو سال ها در کنار هم حفظ میکنه. و در مواجهه با اولین مشکلی که حل کردن آن از توانش خارجه قربانی سایراعضای خانواده میشه. و چه غم انگیز که قدرت و محبوبیت آدم ها به همین کوتاهی هست. این شکل از نگاه افراد رو نیز در موقعیت های مختلف دیگری از اعضای برتر جامعه میبینیم. البته در ابن مورد خاص پدر(حاکم دیکتاتور) خیلی طرفدار این سناریو نیستم و ترجیح میدهم که پدر در همون جایگاه ظالم بشینه.
یک نکته جالب دیگه که باید به اون توجه کنیم اینه که شروع انقلاب خانوادگی توسط کوچکترین عضو خانواده(جوان ترین نسل جامعه) کلید میخوره. و اولین کسی که پیشنهاد میکنه پدر جایگاه خودش رو واگزار کنه همین عضو کوچکه. و در نهایت عضو بزرگتر خانواده که نفرت بیشتری در دل خود جای داده ضربه آخر رو میزنه.
قضیه جایی غم انگیز تر میشه که میبینیم کل مفهومی که خانواده از پدر بودن(حاکم بودن) یادگرفته اینه که زنگوله ای در دست بگیره و تنبیه کنه. اینجاست که پدر باید دریابد که به پوچ ترین شکل ممکن خانواده(جامعه) رو اداره کرده. و چیزهایی که در نظرش ارزش بوده اند در مواقع پوچ ترین مسائل هستند.(چه آشنا)
مسئله ی دیگه ای که باید اعضای خانواده نگران اون باشند اینه که سقوط پدر موجب سقوط کل خانواده خواهد شد. همونجور که دیده ایم حاکمانی با سقوط خود، کل جامعه رو با خود به قهقرا کشیدند.
حرف در مورد مشق شب زیاد دارم که خیلی هاش رو نمیتونم اینجا مطرح کنم. دیشب از زمانی که نمایش شروع شد تا همین الان مشق شب با من مانده. هرگز از ذهنم خارج نشده. دائما من رو به فکر واداشته. من به این میگم یک نمایش درجه یک.
نمایشی که وقتی تموم شد من فکر کردم فقط پنج دقیقه گذشته. بازی همه ی اعضای خانواده رو پسندیدم. اما فرزند کوچک برام درخشان تر بود. مخصوصا جایی که زنگوله رو به دست گرفت. نورپردازی عالی بود. نحوه تغییر عوامل کوچک دکور رو دوست داشتم. باعث میشد ارتباط بیشتری برقرار کنم. موسیقی به اندازه و کاملا کاربردی و در خدمت نمایش بود.
پایان بندی نمایش هنوز هم مو به تنم سیخ میکنه. خوشحالم که همچین نویسنده های خوبی تو تئاترمون داریم.
یک نکته جالب صندلی های سالن مولوی بود.انقدری که این صندلی ها صدا میدادند و من حرکت نمیکردم از ترس صدا، خودم رو عضوی از خانواده که چسبیده به صندلی میدیدم.
ممنون از همه ی عوامل مشق شب که همچین تجربه ی نابی رو برامون رقم زدند. در مشق شب همه چیز عالی و به اندازه بود.