سلام. یه نمایش پر از هنرمندی که سلبریتی نیستند. آفرین به نازی.پروانه.نگار.ماهور.مهتاب.شادی و یاسی که بینظیر بود... این نمایش پر از لحظه های ناب
... دیدن ادامه ››
بازی و کارگردانی و نویسندگی بود. مثلاً: وقتی بود که با کیف پر از آشغال رفتند و دیگه برنگشتند...ماتیک زدن... I ASK U.. تماشای این نمایش به غیر از حرفی که میزنه یک نوستالژی خیلی خوب برای خانم هاست./ مقدار زیادیش قابل درک بود.دوستام، کج سلیقه ای آقای کاظمی (تو مدرسه ما) و یک دوست گمشده در خاطرات دور من که در دوران مدرسه که توسط کاظمی لعنتی خراب شد، با پاکت پستی، تعهد، نمازخونه، جاش اینجا نیست خانم، بغض کردم. بشدت پیشنهاد میکنم... بجای ریختن پول توی جیب سلیربتی با کمترین هزینه بهترینها رو ببینید./
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش کو به تاییدِ نظر حلّ معما میکرد
دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم: «این جام جهانبین به تو کِی داد حکیم؟» گفت: «آن روز که این گنبد مینا میکرد»
بیدلی، در همه احوال، خدا با او بود او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند، جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش «سلسلهٔ زلف بتان از پی چیست؟» گفت: «حافظ گلهای از دل شیدا میکرد!»