با سلام و احترام خدمت جناب آقای رفیعی
بنده نه منتقد هستم ، نه ذره بین و نه هیچ فردی که صلاحیت نقد یک تئاتر را داشته باشم .
بنده یک شهروندی هستم که در این وضعیت اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی روزها به امید داشتن یک غروبی زیبا سخت کار می کنم و کار و کار .
جمله ای می نویسم برایتان صرفا جهت از بین بردن خستگی ساق های پایتان .
راستش بنده زیاد تئاتر رفتم و هربار که به روی صندلی نشستم فقط به این فکر کردم که قرار است چه لذتی ببرم در تاریکی صندلی ها ، روشنایی صحنه ، دیالوگ های طنز و یا احساسی و هزاران صحنه های لذت بخش دیگر .
از ردیف دوم وقتی به صورت تک تک شما نگاه می کردم احساس می کردم با تمام خستگی که دارید، همه تلاشتون بر اینه که من احساس کنم دارم یک بازی واقعی و روان و بدور از هیچ نقشی می بینم . درست منظورم رو رسوندم ؟ شما در ظاهر داشتید برای ما نقش بازی می کردید ولی انقدر سادگی و لطافت محفل گرم خانه تان روی صحنه آغشته به حس زندگی ساده ی بدور از ریاکاری و افسردگی گذشته بود که حتی این نقش بازی کردن شما برای من عین طبیعتی بود که انگار وسط سفره زندگی واقعی خانواده ای نشسته بودم . توی غروب جمعه ی دلگیر مورخ 03/02/1398 زندگی ام بارها قهقه زدم و حالم خوب شد . شما برای خنداندن من از شوخی های جنسی استفاده
... دیدن ادامه ››
نکردید و برای خلق صحنه هایتان از دل گرم و تفکرات بی سیاست و لطیفتان مایه گذاشتید .
تنها همین رو خدمتتون بگم که من نه برای ژست تئاتر روی اونجا بودم ، نه برای نقد بعدش ، نه ژست سیگار بعد تئاتر ، نه سلفی ، نه ریزبینی وجب وجب صحنه های نمایش شما یا کم و کاست حرکات روی صحنه .
یک کلام جناب رفیعی بسیار دلنشین و عالی و روان و گرما بخش بود میشه گفت بعد از دیدن زندگی در تئاتر ، هیچ نمایشی انقدر حالمو خوب نکرده بود .