درود بر آقای دژاکام عزیز و بازیگران هنرمند این نمایش،که کوتاهترین و پر حادثه ترین نمایشنامه ی شکسپیر را به زیباترین و دلچسب ترین حالت ممکن به اجرا درآوردند.
"چه زشت است زیبا و چه زیباست زشتی!"این عبارت را در همان ابتدای نمایش مشاهده کردم:وضعیت ترسناک و شخصیتهایی که مکبث و محیط اطراف داشتند...
نشانه ها و نمادهای نمایشنامه ی مکبث را که کمک شایانی به درک مفاهیم اصلی نمایشنامه می کند،به زیبایی تمام،در قالب نمایشی مدرن،تصاویر و موسیقی های جذاب و هیجان انگیز(سمفونی بتهوون و ...)، زبان بدن ، طراحی نور و میزانسن عالی،دیدیم و گوش سپردیم...ریتم کار،آنقدر عالی بود که سرعت حوادث و رخدادهای پی در پی این نمایشنامه را در هر صحنه می دیدیم حتی، هم فضا ،هم تغییر فضا را تجسم می کردیم.
از ابتدای نمایش حالتی از آشفتگی در مخاطب نیز ایجاد می شد و من این شتاب را در تغییر فضا و فیزیک بازیگران بسیار دوست داشتم،دقیقا همان ناپیدایی مکان و زمان که شکسپیر در صحنه هایی از نمایشنامه مکبث (صدا،نور،رعد،باران و..)سعی در انتقالِ آن دارد بسیار ظریف و هنرمندانه با ریتمی عالی و شتابی بینظیر در نمایش آقای دژاکام مشاهده کردم.
درگیرِ پارادوکسی از درک کردن و عدم درک فضا میشدیم و غرق
... دیدن ادامه ››
در نمایش...
توهم و پریشان گویی مکبث،با اکت زیبا و حرفه ای آقای داوودی ،مخاطب را قانع میکرد که گوئی ،خودِ مکبثِ شکسپیر از درون نوشته های شکسپیر برخاسته و تمام قد با مخاطب در ارتباط است و سعی در ایجاد آشفتگی و انتقال آشفتگیها،خشمها و ضعفها و توهماتش،به ما مخاطبان دارد.و این ،هدایت عالی کارگردان و هنرمندیِ بازیگرِ مکبث و سایر بازیگران بود که این حس را ایجاد میکرد.
نشان دادن شب که نمادی از بی خوابیها و وحشت مکبث و لیدی مکبث و خوابگردیهای لیدی مکبث بود و بالعکس،خواب،که نمادی از جنایات می تواند باشد با حرکات بسیار هماهنگ و زیبای بازیگران به اجرا در آمد.
تکرار حرکات دست و پارچه و نور قرمز که نقش مهمی در انتقال فضای جنایت بار نمایشنامه دارد نظرم را به خود جلب کرده بود...و چه زیبا جادوگران یا بهتر است بگوییم همان حالات آشفته و نیروی درونی مکبث در کل صحنه به حرکت در می آمدند و تمام پلیدیها را در نهایت با دست مکبث،با قلم مکبث،!و عملی کردن جنایتِ مکبث ،مشاهده کردیم.
اینکه مخاطب می توانست همذات پنداری کند با کل نمایش حتی با مکبث(از قدرت تا توهمش از ترحم انگیز بودن تا خشمش) واینکه تاثیرات وحشت آور مکبث و لیدی بر روی مردم و خودشان!را به خوبی می توانستیم با قرن کنونی،در جوامع امروزی !تطبیق دهیم و حسش کنیم،بسیار برایم جالب و ارزشمند بود.تکه هایی از آینه بر،پیکر مکبث و لیدی مکبث،گوئی این حس را ایجاد میکرد که هرکدام از ما تماشاچیان تصاویری گنگ و تار از کل جمعیت حاضر در سالن (خودمان)و و بازیگران را بر پیکر مکبث ببینیم و حتی دنبال بخشی از خود در مکبث بگردیم!پرداختن به لایه های درونی و دیالوگهای کاراکترهایی که همیشه در نمایشنامه مکبث،مهجور واقع میشدند نیز،،در این اجرا ،تحسین برانگیز بود.
خوشحالم که آخرین اجرای این نمایش دوستداشتنی را از دست ندادم.
خسته نباشید عزیزان هنرمند.