در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آنا عـلـّامی درباره نمایش آلفرد: سلام وخسته نباشید خدمت عوامل محترم نمایش با توجه به طراحی پوستری که د
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 22:04:13
سلام وخسته نباشید خدمت عوامل محترم نمایش
با توجه به طراحی پوستری که در همین سایت تیوال مشاهده کرده بودم...فکر نمیکردم کمدی باشه....ای کاش معضلات اقتصادی ،روحی فرد/خانواده و اجتماع در قالب درام /اجتماعی به اجرا درمیومد یا کمدی سیاه اما نتونست کمدی سیاه هم باشه.
.
و اما شروع نمایش :با طراحی صحنه و نوری که کاملا مناسب بود و تماشاچیان رو به دنیای درونی گدئون دعوت میکرد قابی توخالی که در پس زمینه اش نرده ها ..حصارهایی رو مشاهده میکردم همینطور دریچه های دیگری که برایم نماد دریچه های امید فرد به زندگی بود دریچه هایی بدون چارچوب کوچک و بزرگ که تداعی کننده روزنه های امیدی بود که در شش لته -وجه یا مکعب یا همان دنیای گذشته ی گدئون (دنیای با نظم ِگذشته ی گدئون!) دیده میشد...در ابتدای نمایش ما سایه هایی از دنیای محدود وافسرده ی فرد و تنهاییش را مشاهده میکردیم دریچه های بدون چارچوبی که در پشت انها نیز خط هایی به مثابه میله های زندان دیده میشد و کالبد گدئون که اقدام برای خودکشی کرد...تمامی این سایه ها به خوبی تماشاچی رو با دنیای گدئون اشنا میکرد که گویی هیچ روزنه ی امیدی در زندگی اش نیست یا در واقع
نمبیند....میزانسنها زمانی که گدئون بر روی میز و یا روبروی دریچه ها با سایه های نرده مانند قرار میگرفت که بالایش چراغ خاموش/روشن بود..بسیار دوست داشتم نمادی از وجود روشنایی در کنا ر هردرِ بسته ای برای انسانها بود .....و اما زمان روشن شدن چراغها متوجه پوسته ی بیرونی ِزندگی گدئون میشدیم ... دیدن ادامه ›› در واقع طرح راه راه کاغذ دیواری ،و خانه و زندگی عادی که معمولا ما انسانها با ظواهر بیرونی زندگی دیگران مواجه هستیم و کمتر به مشکلاتی که هر فرد در پس چهره و زندگی عادی خود دارد میپردازیم....من ترجیح میدادم دیالوگهای گدئون مانند :من تنهاترین هستم !و...از زبانش نمیشنیدم چون طراحی ابتداییِ نور وصحنه،خود گویای همه چیز بود و بازگوکردن دیالوگها و افراط در کمیک بودن از مفهوم اجتماعی و فردی کار بسیااار زیاد کاسته بود....و تکرار دیالوگ کلیشه ای اصلا جالب نیست......زمانی که نور مهتابی-نئون مداااام در چشم تماشاچی، فرای چشمک زدن باشد چیزی جز سردر و اعصاب خردی به همراه ندارد چون از پنج ثانیه هم بیشتر بود و بسیارازاردهنده بود...
حتی اگر همسایه طبقه چهارم در صحنه حضور نداشت کافی بود تا به توجه و مهربانی او نسبت به همسایه ی خودش گدئون پی ببریم .اینکه انسانها نیاز به ارتباط اجتماعی دارند ....حتی اگر فقط به دیالوگهای گدئون در مورد همسایه ط بالایی اکتفا میکردیم یا صدای خانم اسکویی را تلفنی میشنیدیم بنظرم مختصر و مفیدتر بود
ارتباط برقرارکردن با نمایش و درک مفاهیم آن بنظرم نباید یک تنه بر دوش بازیگر و دیالوگ باشد.!..بخشی از آن به تامل و درنگ مخاطب یا همان تماشاچی برمیگردد..برای همین در اواخر نمایش و رورانس اگر از زبان خانم اسکویی عزیز دعوت به مهربانی وتوجه و کمک به همنوع !را نمیشنیدیم خیییلی بهتر میبود...برای من دیالوگهای اضافه و افراط در بازی ،فقط و فقط گوشزد میکرد که:مخاطب ببین من میخواهم بگویم که...!/من دارم می گویم که معنی اکت و حتی ترجمه ی دیالوگهای من چیست ! در این حد توضیح دادن از ارزش هنری-مفهومی کار کم میکنه.
برای هر نمایشی قطعا زحمات فراوانی کشیده شده از جمله آلفرد..به بازیگران عزیز این مجموعه و همینطور عوامل پشت صحنه خسته نباشید میگم.ممنون.
بیش از پیش موفق باشید:)
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید