ببار ای ابر خوش باران، که می سوزد دل از یاران
ببار و لاله برخیزان زخاک از بوسۀ باران
به خاک محنت افتادم، به آنچه بود تن دادم
شدم پامال بی رحمانۀ این قوم تاتاران
گل از باغم نمی روید دگر در جای این یورش
هزاران خار روییده به دامان چمن زاران
صداقت رخت بر بسته در این دنیای پوشالی
ریا پوشانده چون قابی ظواهرهای دلداران
پیرازد
www.sereghazal.blogfa.com