می به جام و جام می در دست بادا
جمله مشتاقان عالم ، مست بادا
یار من تردست عشق است ار به عالم
دل اسیر حقه ی تردست بادا
ماهی حیرانم اندر آب عالم
صید جان را موی دلبر شست بادا
رفعت آرد بر دل و جان ، شهد ساقی
هر که جز آن را بنوشد پست بادا
مانع آمد در ره عشقم ، هواها
زین موانع جان ما را جست بادا
نیست شد اندر جهان ، اوهام باطل
عشق یار اندر دل و جان ، هست بادا
کوچه گرد عشق شد الیار عاشق
نی به رویش کوچه ای ، بن بست بادا
از : الیار