بعد از نیم ساعت تاخیر عذاب آور و ناراحت کننده ی امشب . شاهد یک تئاتر دبستانی بودیم . با متنی بی مایه و بازی هایی به شدت ناهماهنگ.
واقعا از مسئولین عاجزانه خواهشمند هستم بجای اینکه به کلاه گیس و چهارتا دیالوگ گیر بدن و جلوی تئاترها رو بگیرن. جلوی تیاترهایی رو بگیرن که به سختی میشه حتی نام تئاتر بر اونها گذاشت .کارگردان محترم گویی تابحالحتی یک تیاتر هم در زندگی خودش ندیده. میزانسن ها ها بشدت شلخته. تعویض صحنه ها شلم شولبا . نور میرن و یک عده میریختن توی صحنه و دکور جابجا میکردن آنهم به ابتدایی ترین شکل ممکن. همه چیز در ابتدایی ترین شکل ممکن بود . شلخته. بد سلیقه.
چرا زمین چارخونه سفید بود ؟ زمینی که قرار بود هم کف زمین جنگ باشه. هم کف زندان. هم کف دفتر عکاس . چرا اینقدر کثیف بود.
بازیگری که پیپ دستش بود چرا اینقدر بازی خوری میکرد و تکون میخورد ؟
چرا اینقدر صحنه ها کش دار بود ؟؟
اینهمه دیالوگ برای چی بود ؟
تو این نمایش رمزی وجود نداشت که بخواد رمز گشایی بشه .
خلاصه که یک ساعت و نیم عذاب