فاصله زیاد صحنه از تماشاگر قابل دفاع نبود.
وسط صحنه لامپی آویزون بود و به ظاهر قرار بود نور خونه رو تامین کنه، ولی نور صحنه نه از پروژکتوری
... دیدن ادامه ››
در راستای همون لامپ، که از سه جهت تامین میشد و حتی سایه خود لامپ هم رو دیوارها نقش میبست، میشد به خودت بقبولونی که شاید لامپ آویزون، کارکردی غیر از تامین نور داره و اصلا مسئله کارگردان از اون روشنایی، نور صحنه نیست، ولی به یکباره با سوختن لامپ صحنه تاریک میشد و این فرض رو هم باطل میکرد.
رنگ کلی دیوارها توی طراحی صحنه و انتقال کرختی خوب عمل میکرد، ولی ریختگی رنگ و زخمی بودنش، خودنمایی نمیکرد و باید دقت میکردی تا زخم های روی دیوار رو متوجه میشدی و حدس میزدی که منظور از این لکه های زخم، نشون دادن خونه ی مستعمل و کهنه و کثیف هست.
اینکه شما دیالوگ نداشته باشی و سعی کنی با کلید و لامپ و شال و فرفره و ... نمادپردازی کنی، و یهو شخصیتت پیغام صوتی یا ویدئویی دوستش(با ادبیات کوچه بازاری) گوش بده، یعنی تکلیفت با خودت و لحنت مشخص نیست.
(97/10/02)