دوشنبه 12 آذرماه نمایش روز مرگی را در تماشاخانه مهرگان دیدم
خلاصه نظر:
بازی بازیگران - عالی
کارگردانی - خوب
طراحی صحنه، لباس و نور -
... دیدن ادامه ››
جای حرف دارد
نمایشنامه - پر از درد و واقعیت اما جای حرف دارد
توضیحات:
لیلی عاج را به عنوان یک هنرمند دارای حرف و نظر در تئاتر می شناسم. وقتی از نزدیک با او هم کلام می شوید شاید در کلام و چهره او نیز این دغدغه مندی و درد داشتن را به وضح ببینید. آثار او معمولا جمع و جور و البته بدور از هیاهوی مرسوم تئاتر است. تا جایی که من دنبال کردم همیشه از دردهای طبقه ضعیف جامعه صحبت می کند و دردهایی که بیان می شود در نگاه مسموم ما به ویروس روزمرگی و تکرار، نادیده گرفته شده است. از اثار گذشته او مانند نمایش موفق " قند خون " هم می توان این مورد را به وضح مشاهده کرد و حالا در اثر جدید نیز همان خط را امتداد داده است.
بازی بازیگران این اثر با وجود جوان بودن بسیار پخته و خوب ارائه می شود و به خوبی نبض مخاطب را در دست داشته و با خود همراه می کنند. اگر بخواهم نهایت لذت خود را از نمایش بگویم می توان به بازی غزل میرزایی در نقش دختر شلنگی (اصطلاحی که در نمایش استفاده می شود) اشاره کنم که با فیزیک، میمیک و بازی به اندازه توانسته کاراکتری باور پذیر برای مخاطب خلق کند و در عین لبخندهایی که بر لب مخاطب می نشاند بخوبی بار احساسی کاراکتر را هم همراه دارد.
قسمت دومی که بسیار از آن لذت بردم و به بازیگر این اپیزود جا دارد تبریک بسیار گفت اپیزود دختر کرد با بازی آلاله زارع طلب است که به واقع نقش را با وجود اینکه مطلع شدم اصلا کرد زبان نیست بینهایت خوب و با انرژی بسیار عالی ارائه می دهد. زارع طلب بدون اضافه کاری یا بغض و و خنده بیش از اندازه و با آمیزش چهره معصوم خود با ته لهجه شیرین کردی کرمانشاهی توانست کارکتری به واقع جذاب و دلنشین را به مخاطب نشان داده و بازی بسیار عالی با چشمان خود دارد که به واسطه نزدیکی مخاطبین به صحنه بوضوح می توان برق چشمان و احساس کاراکتر را در چشم های او مشاهده کرد. مطمئن هستم بعد از این از بازی های درخشان او بیشتر خواهیم شنید.
درباره طراحی صحنه، لباس، و نور می توان گفت در عین سادگی در خدمت اثر بوده و قرار نیست با فضای عجیب و غریبی مواجه شویم و لازمه نمایش نیز همین سادگی بوده است. گرچه مطمئن هستم شرایط سالن به واسطه اینکه سه اجرای پشت سرهم در آن برقرار است عملا برای گروه های نمایش جایی برای طراحی صحنه و نور باقی نمی گذارد و متاسفانه این آفتی است که سالها گریبان تئاتر را گرفته و مثل اینکه رها شدنی هم در کار نخواهد بود.
اما کارگردانی و نمایشنامه. کارگردانی و متن اثر توسط لیلی عاج را باید در عین جدا کردن و جداگانه نظر دادن درهم تنیده و در یک مسیر دید. لیلی عاج بخوبی توانسته ضرب آهنگ اثر را حفظ کند و مخاطب از دیدن نمایش خسته نمی شود. اپیزودها به درستی تقسیم شده و نقطه اوج و فرود مناسب طراحی شده است. متن نمایشی هم در بخش روایت هر کاراکتر بخوبی توانسته ملات لازم را جهت ساخت شخصیت ها فراهم کند. اما در اینجا بین اثر قبلی ایشان یعنی نمایش " قند خون " و نمایش "روزمرگی " یک تفاوت واضح وجود دارد. در قند خون درام و داستان شکل می گرفت، اما در روزمرگی ما با روایت داستان مواجه هستیم. درست است که سعی شده بین کاراکترها با استفاده از چند جمله ارتباطی حداقلی ایجاد شود اما در روزمرگی ما شاهد ایجاد درام و به اصطلاح چلنجی میان کاراکترها نیستیم و با اثری روایت گر مواجه خواهیم بود.
در اینجا بحث سلیقه و علاقه مخاطب به میان می آید. مثلا تماشاگرانی که با آثار ساناز بیان مانند "عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" یا " آبی مایل به صورتی" و یا نمایش " هم هوایی " اثر افسانه ماهیان ارتباط برقرار می کنند به احتمال زیاد از این اثر هم لذت خواهند برد گرچه کارگردان هم سعی نکرده عدم درهم تنیدگی روایت کارکترها را نیز با ترفند های کارگردانی بهم وصل کند. مثلا قرار نیست ما بصورت تکه تکه به شیوه نمایش " هم هوایی " در طول مدت اجرا از هر اپیزود بخش هایی را ببینیم و بعد تماشاگر وظیفه چیدن این پازل را کنار هم داشته باشد. البته از نظر من این کار نقطه قوت اثر و کارگردانی محسوب می شود اما در عین حال این سادگی در روایت شاید با نگاهی سخت گیرانه باعث شده نمایش اندکی تک بعدی شود. اما باز تکرار می کنم بیشتر این نگاه سلیقه ای است و هر کس می تواند از زاویه علاقه خود به این شیوه روایت کردن تعلق خاطر پیدا کند.
در پایان جا دارد از همه عوامل نمایش تشکر کنم و به همه مخاطبین تئاتر پیشنهاد کنم حتما دیدن نمایش "روزمرگی" را از دست ندید چون مطمئن هستم با وجود دردمندی و تلخ بودن نمایش، لذتی بسیار از بازی بازیگران و نگاه نکته سنج کارگردان خواهید برد.