در آغوش هم
بر پرتگاه زندگی
ایستادیم و
هر حادثه
زخمی نهاد بر پیکرهایمان !
اسیران باد....
و ما
خیره به جهان نگریستیم
با صورتهای حیران
که ردپای حسرتها
دلتنگی ها
نشدن ها
نداشتن ها
فریب ها
شکست ها
دروغ
... دیدن ادامه ››
ها....
و گاه عشق
و گاه پیروزی....
بر آن
رمزگذاری می شد...
و روزگار !
سرکش و وحشی
از ما عبور کرد....
آنگاه !
ابری شدیم
از خاطره
گنگ و دور و سرد ....
اینک !
در حافظه ی دستانمان
گاه
دیگری را احساس می کنیم
و عشق !
رقاصه ایست
عریان و خسته و بی پناه
که شبه گون
در بستر تنهایی مان
می رقصد....
#مرجانه