منوچهر : حالا براى چى میخواى برى اونجا ( مریخ ) ؟
کاوه : براى این که دیگه کار نکنم ، شوخى کردم ، براى چى بمونم اینجا ؟ براى چى بمونم ؟! لااقل اونجا خیالم راحته پاهام رو زمین نیست .
منوچهر : شاید هم بد نباشه... اما ، براى همیشه باید اونجا تنها بمونى ، تازه اگه زنده بمونى.
کاوه : تنها بمونى ، زنده نمونى . خیلى هم فرقى با این جا نمیکنه ؛ هر جایى مى تونى تنها بمونى لااقل اونجا یه دلیلى دارى...(خنده) چتر براى چى اوردى ؟!
منوچهر : هوا ابریه ، شاید بارون بباره.
کاوه : اره ؛ بارون اسیدى.....