اینکه در جنگی که فراگیر و واگیر از مرزی به مرز دیگر جاری شده و هیچ قومی مظلوم تر از دیگری نیست؛ که محصول تجاوز های مضائف لشکری بر مرز بوم و قومی
... دیدن ادامه ››
میشود سراسر عشق، عشقی خالی از تعصبات ناسیونالیستی و ایدئولوژیکی و هر خط قرمز دیگری،که در عین حل شدن در دیگری همو که پدرانش بر اقوام او تاختند و تعرض کردند، می ماند تمام قد با تمام آیین ها و آواها و رقص ها و اوسطوره هایش منتها نه از زبان و حنجره تک گوی خودش که از گلوی دیگری که با تمام وجود به او همو که پدرانش بر او و اقوامش تاختند و تعرض کردند جاودانه میشود، اینکه جز جاری شدن و زیستن و به خاطر سپردن و گذشتنو در نهایت تکثیر حسی در دلی دیگر راهی در این دیوانه بازار نیست.
حضور بی جضور روحی نگران که در تکاپوی نجات است نجات آنان که به فراموشی و زوال سپرده شدند و می خواهد که ما انها را ببینیم.
آهواره کاریست که حتی اگر دوستش ندارید ارزش دیدن دارد،
"به وحدت مکان و زمان اعتماد نکنید" و ببینیدش تیاتر یک آیین است.